سه شنبه 22 مرداد 1387-0:0

بي ادبي از صحراي عرفات تا پلور آمل

يادداشتي از:حسين مرعشي،سخنگوي حزب كارگزاران سازندگي و رييس سابق سازمان گردشگري و ميراث فرهنگي کشور


 در ایام حج سال گذشته که توفیق حضور در مراسم حج ابراهیمی حاصل و من عاصی هم در جمع حجاج بیت الله الحرام قرار گرفتم ، در روز بیاد ماندنی و با شکوه عرفه در صحرای عرفات و در چادر های پیش بینی شده کاروان آقای غمخوار مستقر شدیم .


وقوف در صحرای عرفات در روز نهم ذی الحجه از اذان ظهر تا غروب آفتاب مهم ترین رکن حج است ، لیکن علیرغم اهمیت آن ، هیچ عمل واجبی ندارد . فقط و فقط توقف در صحرای عرفات واجب است و چون بین شیعه و سنی هم در مورد این مسئله مثل بسیاری از اعمال حج اجماع وجود دارد تمام حجاج در این چند ساعت در یک محوطه محدودی حضور دارند . این حضور همگانی حجاج در صحرایی محدود یکی از جلوه های با شکوه حج است .


تراکم جمعیت و نزدیک بودن چادرهای کاروان های مختلف و اینکه هر کس به فراخوار حال خود مشغول راز و نیاز با حضرت حق است ، رعایت حدود دیگران بسیار با اهمیت تلقی می گردد . لذا کاروان ها عموما" از بلند گوهای کوچک و دستی با ولوم کم برای مراسم داخلی خود استفاده می کنند .


متاسفانه در جوار کاروان ما کاروانی پر مدعی با مدیری بی توجه بود که برای تبلیغ خود و کاروان خود چندین بلندگوی بزرگ نصب  و از حداکثر توان آمپلی فایر ، نه تنها برای دعا و مداحی که حتی برای راهنمائی افراد در داخل کاروان خود استفاده می کرد .


آقا بنشین ، حاج خانم بفرمائید ، ناهار را بیاورید ، سفره را جمع کنید و ..... همه این مطالب از بلند گوها پخش و آسایش همه کاروان های اطراف سلب شده بود . اینقدر این رفتار بی ادبانه این مدیر ملال آور شد که از سوی دوستان کاروان ما و کاروان های مجاور پی در پی به ایشان تذکر داده شد و البته کمترین اثری حاصل نشد .


این داستان و ملالت های ناشی از  بی ادبی رئیس ظاهرا" متدین کاروان بعد از گذشت هشت ماه هنوز در ذهن من باقی بود تا اینکه شب جمعه گذشته که به دعوت  آقای دکتر حکمت دامادم (شوهر طاهره دخترم)  به باغ ابوی ایشان در پلور در دامنه کوه دماوند رفته بودیم ، با نوع به ظاهر مدرن همان بی ادبی مواجه شدیم .


شب در تراس خوابیده بودم که با صدای بسیار بلند یک موزیک از خواب پریدم ، تا لحظاتی نمی توانستم بفهمم چه اتفاقی افتاده، تا اینکه با جستجو متوجه شدم ، جوانان به ظاهر شهر نشین و آلا مد همسایه ، ساعت یک و نیم بعد از نیمه شب در حیاط ویلای خود که فاصله کمتر از ده متر با محل خواب من داشت ، دربهای اتوموبیل مزدا ی خود را باز گذاشته و سی دی خود را روشن و صدای آن را تا نهایت بلند کرده اند .
خلوت و سکوت شبانه منطقه کوهستانی با صدای بلندگوهای استریو چنان شکسته شده بود ، که استراحت معنی و مفهومی نداشت . چاره ای جز مراجعه به درب ویلا و یادآوری زحمت ایجاد شده باقی نماند .


هر چند در مرحله ای صدا کوتاه شد ولی طبع جوانی دوستان به صدای کم قانع نبود و دوباره صدای های بلند و گوش خراش ادامه یافت .
موضوع تا حدود ساعت سه و نیم بامداد ادامه پیدا کرد و وقتی که من فریاد زدم : آقا شما در کدام خانواده تربیت شده اید که اینقدر بی ادب هستید ؟ تازه فهمیدیم که دوستان این کلمه را توهین تلقی کرده اند و ما بدهکار هم شدیم .


به خود فکر می کردم کجای تربیت در خانواده ها و نیز آموزش و پرورش ما اشکال دارد که نه مدیر به ظاهر متدین کاروان حج ما در عرفات از ادب بهره ای دارد و نه جوانان به ظاهر امروزی و شهر نشین ما درکی از ادب دارند .
باید به ادبیات فارسی تمسک  و به حضرت مولانا اقتدا و به خود و این دوستان بگویم :
         از خدا جوئیم توفیق ادب ، بی ادب محروم شد از لطف رب.(marash)