شنبه 21 دی 1387-0:0
فرسايش تدريجي گويش مازندراني
معرفي پايان نامه كارشناسي ارشد در رشته زبان شناسي با عنوان "گويش قائم شهري: موقعيت،كاربرد و نگرش گويشوران" (ويرايش دوم)
عنوان پايان نامه: گويش قائم شهري: موقعيت،كاربرد و نگرش گويشوران
پژوهشگر: محسن جعفرزاده (كارشناس ارشد زبان شناسي همگاني)
استاد راهنما: دكتر نسترن توكلي ( عضو هيئت علمي دانشگاه علوم و تحقيقات فارس)
استاد مشاور:دكتر سيد آيت ا...رزمجو ( عضو هيئت علمي دانشگاه شيراز)
دانشكاه آزاد اسلامي واحد علوم و تحقيقات فارس، 1387
تحولات اجتماعي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي در سالهاي اخير به همراه توسعهي صنعت، تكنولوژي و ارتباطات موجب گرايش گويشوران زبان هاي بومي و اقليّت به زبان هاي رسمي، ملي و معتبر شده است و اين روند عاملي براي تضعيف جايگاه و تهديدي براي بقاي زبانهاي اقليت به حساب مي آيد. به طور طبيعي، زبان هاي محلي ايران نيز از اين قاعده مستثني نيستند.
مازندراني يكي از زبانهاي محلي در شمال كشورمان است كه در سالهاي اخير كاربرد آن در حوزه هاي مختلف كاهش يافته و فراگيران اين زبان در نسل جوان هر روزه كمتر مي شوند. هدف اين پژوهش به دست دادن شواهدي در مورد جايگاه اجتماعي اين زبان و ميزان كاربرد آن در حوزههاي مختلف قائمشهر است. همچنين اين تحقيق در پي سنجش نگرش گويشوران نسبت به اين گويش و بررسي تأثير عوامل اجتماعي بر كاربرد آن است.
در اين پژوهش از شيوهي تحليل حوزهاي فيشمن(1966) بهره گرفته شد. در اين شيوه ، ميزان كاربرد مازندراني بر حسب موقعيت، موضوع و مخاطب در 6 حوزهي خانواده، مدرسه، اداره، كوچه و بازار، مذهب و هنر و سرگرمي بررسي شده است.
فرضيه هاي پژوهش عبارت بودند از:
1-كاربرد مازندراني در حوزه خانواده بيش از ساير حوزه هاست.
2-اكثر افراد مازندراني را به عنوان زبان اول فراگرفتهاند.
3-افراد جواني كه مازندراني را به عنوان زبان اول فراگرفتهاند در اقليّت قرار دارند.
4-بين سن والدين و ميزان تشويق فرزندان به فراگيري مازندراني رابطهي مستقيم وجود دارد.
5-كاربرد و فراگيري مازندراني در گروههاي سني بالاتر در حوزه هاي مختلف بيشتر است.
6-ميزان كاربرد مازندراني در بين زنان در حوزه هاي مختلف كمتر از مردان است.
7-كاربرد مازندراني در ميان روستانشينان در حوزههاي مختلف بيش از ميزان كاربرد آن در ميان شهرنشينان است.
8-غالب گويشوران نسبت به گويش مازندراني نگرش مثبتي ندارند.
9-در مجموع شواهد موجود بيانگر زوال تدريجي مازندراني مي باشد.
اين تحقيق پژوهشي ميداني توصيفي- تحليلي است كه با استفاده از پرسشنامه، مصاحبه و مشاهده صورت پذيرفته است. پرسش نامه شامل 46 سؤال بسته بوده و به بررسي ميزان كاربرد فارسي و مازندراني در حوزههاي مختلف و نگرش گويشوران نسبت به دو زبان مي پردازد. 445 آزمودني از شهرستان قائمشهر و بخش كياكلا در سه گروه سني 18-14 ساله ، 40-30 ساله و بالاي 50 ساله به سؤالات آن پاسخ گفتند.
پاسخگويان تقريباً به ميزان مساوي از دو گروه جنسيتي زن و مرد و از دو جامعهي شهري و روستايي به شيوهي تصادفي انتخاب شدند. همچنين محقق به ثبت 276 موقعيت ارتباطي از طريق مشاهده در قائمشهر و كياكلا پرداخته است.
داده هاي گردآوري شده به صورت جدول و نمودار تنظيم و از طريق مجذور آزمون كا توصيف و تحليل شدند.
فرسايش تدريجي گويش مازندراني
در مجموع يافته هاي پژوهش از فرسايش تدريجي گويش مازندراني در منطقه حكايت دارند. در اين جا به اختصار به برخي از مهمترين دلايل و شواهد موجود در اين زمينه مي پردازيم:
1-گرايش جوانان به زبان فارسي به معناي كاسته شدن از تعداد گويشوران مازندراني در قائمشهر در آينده است.
2-گرايش دختران جوان به فارسي مي تواند به منزله افزايش فراگيري زبان فارسي از سوي فرزندان در خانواده باشد زيرا دختران به عنوان مادران آينده در زبان آموزي فرزندان نقش اساسي بر عهده دارند.
3-گرايش شهرنشينان به زبان فارسي،با توجه به توسعه شهرنشيني به منزله كاهش جمعيت گويشوران مازندراني در آينده است.
4-كاربرد فاري در محيط مدرسه به عنوان زبان آموزشي و تنها زبان ارتباطي ميان معلم و دانش آموز ميتواند گويش مازندراني را در نظر دانش آموزان بي اهميت جلوه داده و ايجاد نگرش منفي نسبت به اين زبان نمايد.
5-در حوزه مذهب،مازندراني كاربرد چنداني ندارد و اين در حالي است كه مذهب معمولاً از آخرين پايگاههاي زبان در حال تغيير در نظر گرفته مي شود.
6-نبود نگرش هاي چندان مثبت،علاقه و دلبستگي عميق نسبت به مازندراني، بيانگر آن است كه يك عزم گروهي براي حفظ اين گويش وجود ندارد.
در پايان اين پژوهش، ضمن ارائه پيشنهادهايي در جهت حفظ گويش مازندراني به ارباب جرايد، مسئولان آموزشي و فرهنگي استان ، موضوعاتي هم براي تحقيقات بيشتر به پژوهشگراني كه علاقمند به اين رشتهي نوپا مي باشند نيز ارائه گرديده است.
واژه هاي كليدي: نگرش زبان- تغيير زبان- دوزبانگي- حفظ زبان- فارسي- مازندراني- مرگ
________________
مازندنومه:
مقاله جناب آقاي جعفرزاده بازتاب گوناگوني ميان مخاطبان ما داشت.با توجه به نظرهاي همولايتي ها وخوانندگان ارجمند و نيز برخي شبهات وسئوالات موجود درباره گويش(زبان) مازندراني ،به نويسنده مطلب پيشنهاد داديم توضيحات کامل تري را براي ما تهيه و ارسال کند.توضيحات تکميلي آقاي محسن جعفرزاده در پي آمده است.از ايشان سپاسگزاريم.
----------------------
با سلام- با عنايت به مباحث مطرح شده در نظرات دوستان موارد زير در صورت صلاحديد در سايت درج گردد تا دوستان تعريف بهتري را از مباحث زبان شناسي داشته باشند.
زبان -گويش-لهجه و گونه
اصطلاحات زبان، گويش ، لهجه و گونه از مواردي هستند كه بر سر تعريف آنها بين زبانشناسان اتفاق نظر وجود ندارد و افراد مختلف به بحث در مورد آنها پرداختهاند كه در این میان ميتوان به هادسن (1980)، فسولد(1984)، وارادف (1986)، لاينز (1990)، كريستال(1991 و 1992)، چمبرز و ترادگيل (1994)، ناتل خانلري(1363)، باطني(1354)، مدرسي(1368)، كلباسي(1370) و جهانگيري (1378) اشاره كرد. جان لاينز(1990: 11-3) چند تعريف زبان را از قول زبانشناسان مختلف، از جمله ساپير بلاش و ترگر ، هال ، روبينز و چامسكي نقل مي كند كه در اين تعاريف، هر يك از ایشان از منظر و ديدگاه خاص خود به زبان نگريسته اند.
رابرت هال از منظری رفتارگرايانه، نوام چامسكي از دیدگاهی ذهن گرايانه و بلاش و ترگر از منظری اجتماعي و ارتباطي به ارائه تعريف پرداختهاند. در ميان آنها، تعريف ارائه شده توسط بلاش و ترگر ملموس تر و عيني تر بوده و در زبان شناسي اجتماعي از مقبوليت عامتري برخوردار است.
در اين تعريف «زبان يك نظام قراردادي از علايم صوتي است كه به وسيله آن اعضاي يك گروه اجتماعي به تعامل با يكديگر مي پردازند»(همان). معمولاً اصطلاح گويش براي تفاوتهاي تلفظي، دستوري و واژگاني گونههاي زباني و اصطلاح لهجه در مورد تفاوت تلفظي آنها به كار مي رود(چمبرز و ترادگيل،1994 :5). كريستال(101:1992) در تعريف گويش مي نويسد، «يك گونه زباني است كه دستور و واژگان آن مشخص كننده هويت اجتماعي و جغرافيايي يك گويشور است».
با آنكه غالب زبانشناسان در تعريف گويش به تفاوتهاي واژگاني و دستوري اشاره مي كنند اما به واقع مشخص نشده است كه اين تفاوتها تا چه اندازه بايد باشند و چگونه بايد گويش را از زبان متمايز ساخت. براي تشخيص زبان از گويش، معيارهاي متعددي وجود دارند. اين معيارها به دو دسته زباني و غير زباني (سياسي، فرهنگي، جغرافيايي و...) تقسيم مي شوند. اما چنان كه مدرسي (1368 :133) بيان ميكند معيارهاي غير زباني هميشه با معيارهاي زبان شناختي همخواني ندارند و در برخي موارد با يكديگر در تضاد قرار مي گيرند.
از جمله مهمترين معيارهاي غيرزباني براي تشخيص زبان از گويش، مرزهاي سياسي كشورها، نگرش افراد نسبت به زبانها و ارزش و اعتبار اجتماعي زبانهاست. از عمدهترين معيارهاي زباني نيز مي توان به دارا بودن صورت نوشتاري، برخورداري از وسعت واژگاني و قابليت فهم متقابل اشاره كرد. همان طوري كه جهانگيري(42:1378) مي گويد معيارهاي اجتماعي و سياسي به دليل متغير بودن و نسبی بودنشان غير معتبر و فاقد ارزش زبان شناختی هستند و وجود صورت نوشتاري، يعني خط، نيز از ويژگي هاي ذاتي زبان یا همگانیهای زبان به حساب نمي آيد و علاوه بر آن مسأله وسعت و تنوع واژگاني نيز يك مسأله نسبي است.
از اين رو، معيار فهمپذيري متقابل با وجود اشكالاتي كه بر آن وارد است از ساير معيارها واقعيتر و قابل اعتمادتر است. منظور از قابليت فهم متقابل برقراري ارتباط بين طرفين يك مكالمه بدون آموزش آگاهانه است اما مشكل اين است كه اين معيار نيز نسبي است و قابليت فهم خود داراي درجاتي است. مدرسي (134:1368) براي حل اين مشكل يك تعريف عمليتر ارائه مي دهد بر اساس اين تعريف «هرگاه دو گونه زباني، بدون آموزش آگاهانه در حد ايجاد ارتباط معمول براي گويندگان يكديگر قابل فهم باشند آن دو گويش متفاوت از يك زبان واحد محسوب مي شوند و در غير اين صورت بايد آنها را دو زبان جداگانه دانست».
تعريف فرامكين و رادمن (253:1998) از گويش، هم در برگيرنده تفاوت ساختاري – واژگاني و هم معيار فهمپذيري است: «گويش هاي يك زبان واحد را مي توان اَشكالي از يك زبان دانست كه به طور متقابل قابل فهم بوده و در عين حال با يكديگر تفاوتهاي نظام مند دارند».
لهجه عمدتاً به تفاوت هاي تلفظي گونه هاي زباني اطلاق مي شود(چمبرز و ترادگيل،1994:5). فرامكين و رادمن (1988 :254 و255)مي گويند: «لهجه به گونههايي از يك زبان گفته مي شود كه تمايز آنها در برخي ويژگي هاي آوايي يا واجي است ... لهجه ممكن است اجتماعي يا جغرافيايي باشد...گاه اين اصطلاح براي گفته هاي فردي كه گويشور بومي يك زبان نيست به كار مي رود». كلباسي (1370 :13) نيز لهجه را اين گونه تعريف مي كند: «لهجه صورت تغيير يافتهاي از يك زبان است كه براي سخنگويان ديگر صورت هاي آن زبان قابل فهم باشد».
گونه در ميان اصطلاحات مورد بحث، گونه مفهوم خنثي و عامتري دارد و به طور كلي براي «هر نوع زباني» به كار مي رود (ترادگيل،1974: 17 و مدرسي، 1368: 132).اين اصطلاح ممكن است براي اشاره به يك لهجه يا گويش خاص و ياسبك و سياق خاص از يك زبان به كار رود، مانند انگليسي گونهي امريكايي، گونهي مذهبي، گونهي ادبي، گونهي رسمي، گونهي محاورهاي، گونهي علمي و...(كريستال،1992 :409).
حال دوستان علاقمند به مازندراني خود تصميم بگيرند كه كدام عنوان را براي مازندراني انتخاب كنند گويش يا زبان؟ با تشكر-جعفرزاده 27/10/87