یک روز خندهدار!
یک روز کاری یک خبرنگار/ترک جلسه محمدرضا باهنر به خاطر بی نظمی+شعرخوانی جالب عضو شورای شهر ساری برای همسرش+جلسه سرکاری ولایتی در ساری.
مازندنومه،کلثوم فلاحی: 1- خنده از آنجایی شروع شد که به نشست خبری محمدرضا باهنر در باشگاه برق رفتیم.
یک ساعت و نیم از موعد مقرر گذشته بود که در سالن زمزمههایی مبنی بر ترک مراسم، شنیده شد. پیش از این چندین نشست را به خاطر بی نظمی-گاهی در سکوت و گاهی با اعتراض- ترک کرده بودم، اما این بار بنا بر خواسته جمع، سالن را ترک کردم.
ساعت حدود 17 بود که از باشگاه برق خارج شدیم اما عدهای ماندند، عدهای هم برخلاف وعده ای که کرده بودیم تا جلسه را پوشش ندهیم از راهی که رفته بودند، برگشتند و نائبالزیاره ما در ملاقات با نائب رئیس مجلس شدند! عیبی ندارد، تجربه شد که دیگر به همکاران بله نگوییم.
2- به جلسه علنی شورای شهر رفتیم. در این جلسه محمدحسن محمدی کیادهی -عضو شورا- خود را کارگر خواند و گفت:« از سال 64 با عنوان استخدام کارگری، در شهرداری ساری مشغول به کار شدم، این روز را به خودم تبریک میگویم، هنوز حقوق کارگری میگیریم. درود بر محمد حسن کیادهی، حتما شورا هدیهای در نظر گرفته تا امروز به من بدهد که البته فراموش کردهاند. به مناسبت روز زن، شعری هم تقدیم همسرم میکنم، اگر رسانهها خدمتی به من کرده و شعر را منتشر کنند، من هم آن نشریه را به همسرم نشان میدهم تا بداند در شورا هم به یادش هستم.»
او سپس شعری خواند:« باید که دلم پر از قناری بشود/ باید که دوباره عشق جاری بشود/ کافیاست به تو فقط نگاهی بکنم/ تا خاک وجود من بهاری بشود». و بعد ادامه داد: « تقدیم به مه زِنا، مه فرشته ...»
تصور می کنم عضو شورای شهر ساری بی خیال مسایل شهر شده و فهمیده "درد ساری بی دواست"،بنابراین به شعر پناه آورده است!اگر دفعه بعد دیدید در انجمن شعر ساری اعضا راجع به پل زغال چال صحبت کردند تعجب نکنید!
اما جلسه شورا فقط به بذلهگوییهای کیادهی ختم نشد، به دعوت سیدمحمد آقامیری، یکی از کاندیداهای انتخابات شورا، به جلسه علنی شورا آمد و میخواست از تریبون شورا، صحبت کند.
یادداشت یکی از خبرنگاران به عضو شورا که در نهایت به دست رئیس شورا رسید، باعث شد تا کاندیدای مورد نظر، از همان راهی که آمده برگردد و برود.
3- به نشست ولایتی دعوت شدیم( زمان: بعد از نماز مغرب و عشا، مکان: یه جایی توی کمربندی) بعد از اینکه مسیر میدان خزر تا سه راه جویبار را پرسان پرسان طی کردیم تا به محل مورد نظر برسیم و خبری از آقای ولایتی بگیریم، متوجه شدیم که راه را اشتباه آمدیم و باید به سمت میدان خزر برگردیم.
خلاصه با هر مشقتی بود مکان مورد نظر را پیدا کردیم، خانهای نزدیک میدان خزر. وارد خانه که شدیم گفتیم خبرنگاریم و عکاس، عده کمی بودند، پرسیدیم پس آقای ولایتی کجا هستند؟ پاسخ دادند « قرار نیست ایشان به اینجا بیایند، حکم فرستادهاند برای دبیر و رئیس ستاد انتخاباتیشان در مازندران».
ما هم ننشستیم و برگشتیم.امروز کلا" با دست خالی برگشتیم.
- دوشنبه 9 ارديبهشت 1392-0:0
خسته نباشی. روز یک خبرنگار وقتی این شکلی باشه خستگیش بیشتر از روزهاییه که کلی کار رو سرش ریخته :)
- دوشنبه 9 ارديبهشت 1392-0:0
واقعا ازجسارت كيادهي خوشم آمد دست مريزاد
- دوشنبه 9 ارديبهشت 1392-0:0
ژنرال پر
- دوشنبه 9 ارديبهشت 1392-0:0
جالب بود.اما دقیقا حس شما رو درک میکنم چون توی دانشگاه چنین اتفاقهایی برای منم هم افتاد.به حرف این دوستان نباید اعتماد کرد.
- دوشنبه 9 ارديبهشت 1392-0:0
ای کاش تمام این زمین ساری بود
رود تجن از کله به پا جاری بود
قارن به خیابان شما می آمد
آقای حجازی تاجر قالی بود
(احسان مهدیان)
- دوشنبه 9 ارديبهشت 1392-0:0
خانم فلاحی عزیز..
واقعا" جالب بود لذت بردم از اینکه خیلی زیبا و جالب مطلبت را بیان کردیٰٰ.. انگار من هم همرات تو این فضاها آمدم..مخصوصا" شعر عضو شورای شهر و تقدیم به خانمش خیلی جالب بود ...
- دوشنبه 9 ارديبهشت 1392-0:0
مرسی خانم فلاحی عزیز
کاش کمی هم راجب به صحبتهای اقامیری می گفتی صحبتهای پر از خصومت
کاش از بی محلی های عبوری به اعضای شورا می نوشتی خدا جای حق نشسته
ماقدر زحمات قشر عزیز خبرنگار را میدونیم خواهش میکنم بیشتر به مقوله انتخابات شورا بپردازی از دیدارهای شبانه از لابی های شبانه از اینکه عده ای دارن دست به دست هم میدن تا شهر را قبضه کنن
ساری رو فدای شکست انتخابات مجلس و شورای قبلی خودشون کنن