تعداد بازدید: 21434

توصیه به دیگران 15

شنبه 14 دی 1392-9:37

اَتاکم شِ زِوون وِسِ دِل بَسوزندیم

زبان مادری و چند راهکار برای حفظ آن

از آنجا که زبان های بومی حافظ بسیاری از ظرفیت ها، آداب و رسوم، سنت ها و دانش های بومی هستند، گنجاندن آنها در قسمتی از برنامه های مدارس، نافی حفظ زبان رسمی نیست.


مازندنومه، دکتر علی فلاح: کثرت نا زدودنی جهان ویژگی نظام احسن الهی است، این کثرت شامل کثرت فرهنگ ها، ادیان، اقوام، زبان ها، نژادها و رنگ هاست که هر یک به نوعی بازتاب دهنده جلوه ای از جلوه های زیبای نامتناهی حضرت حق هستند.

بنابراین به رسمیت شناختن این تنوّع و تکثّر حول محور وحدت یعنی توحید لازمه زندگی مسالمت آمیز جمعی است، و تلاش برای حفظ این تنوّع و تکثّر که طبیعی زندگی آدمی است تلاشی قابل تحسین و ستودنی است.

انسان با زبان و در زبان زندگی می کند به گونه ای که بدون زبان زندگی اش نیز محکوم به نیستی است، از طرفی هر چقدر زبانش به فطرتش و طبیعتش نزدیکتر باشد، بهتر می تواند ابعاد مختلف وجودش را بروز داده به زیبایی منشور حیات بیفزاید.

در این میان زبان های مادری، که تا حدودی در اقوام، اقلیم ها و اقلیّت های نژادی به صورتی بکر ودست نخورده باقی مانده اند این تنوع و رنگارنگی را بهتر حفظ می کنند.

زبان های بومی- قومی بهترین ابزار و مناسب ترین وسیله برای حفظ انواع آیین ها وسنت های حسنه بومی هستند. از آنجا که سنت ها، آداب و رسوم و آئین های حسنه اقوام وملل در قالب زبان هایشان حفظ می شوند تلاش برای حفظ و بقای این زبان ها تلاشی در خور تحسین و شایسته ارج نهادن و سپاسگزاری است.

زبان جزء جدایی ناپذیر زندگی بشر است آدمی در قالب و زنجیره زبان به تفکّر و اندیشه می پردازد، با زبان ارتباطات اجتماعی اش را برقرار و تنظیم می کند، در قالب زبان احساسات و عواطفش را بروز داده موجبات آرامش و نشاط خویش و اطرافیانش را فراهم می آورد.

 امروزه جمعّیت زیادی در سراسر جهان دلهایشان با طناب ابریشمین زبان شیرین و شکرین فارسی با هم پیوند می خورد لذا برای همه ما ضرورت دارد برای حفظ این ارتباط عاطفی و حفظ گنجینه ارزشمد تاریخ و تمدّنی که در این ظرفیت نهفته است، بیش از پیش در جهت حفظ، گسترش و تقویت این زبان رسمی تلاش کنیم، چرا که هویت ایرانی در سراسر جهان با قومیت های مختلف در قالب زبان رسمی فارسی با هم وحدت می یابد.

در این میان زبان های قومی و محلّی نیز می تواند به خاطر تنوع و رنگارنگی و بار عاطفی وسیعش، زنگ تفریحی در داخل زبان رسمی محسوب شده، فضای خشک زبان رسمی را تلطیف کند.

زنده نگه داشتن زبان های بومی و محلّی که خود یک ثروت و سرمایه بی بدیل اجتماعی اند، باعث می شود تا بسیاری از خرده فرهنگ ها، آداب و سنن بومی و هنر یا دانش های بومی و محلّی که برخی نیز بسیار ارزشمند و از دیرینگی شایانی برخوردارند به خوبی حفظ شوند؛ چه بسا این آیین ها، آداب و رسوم و دانش ها تنها در قالب همین زبان ها قابلیت زیست و ادامه حیات دارند.

مردم ایران بخش زیادی از زندگی جمعی خویش را مدیون عواطف و احساسات پاک و فطری خویش اند و ناگفته پیداست که این عواطف و احساسات پاک از طریق زبان مادری بیشتر و راحت تر حفظ می شود، می بالد و حیات می یابد.

بنابراین اقوام مختلف ایرانی در قالب زبان مادری زندگی کرده اما در مراکز و محافل رسمی به زبان ملّی که وحدت بخش قوم ایرانی با همه تنوّعات است سخن می گویند.

اهمیت حفظ زبان های بومی و محلّی بدین جهت است که گاهی در داخل یک واژه از واژگان آن دنیایی از اطلاعات، باورها، سنت ها، دانش ها، فرهنگ ها و اسطوره ها و تاریخ یک قوم یا ملّت نهفته است و این واژه ممکن است در دورترین نقطه جغرافیایی یک کشور در گفتگوی بین دو انسان یا مکالمات روزمره یک قوم یا جمعیت محلّی زنده بماند. با مرگ این واژه یک حجم عظیمی از میراث ماندگار و ارزشمند فرهنگ و دانش بومی از بین می رود!

به این چند نمونه از واژگان بومی مازندرانی توجه کنید:

زولنگ: یک گونه گیاهی است، که طعم آش و پلوی مردم کوه را عطرآگین می کند و به نوعی داروی گیاهی است. (Zooleng)

 مَلِج: یک گونه نادر درخت بومی مازندران است. (Malej)

 میچکا: همان گنجشکانی که بدون آنها زندگی در روستاها سوت وکور است. (گونه پرنده – Michka)

 کورماز: نوعی حشره، همان مگس . (Koormaz)

 . شِلاب: باران مستمّر که در یک لحظه همه جا را ترکند. (Shelab)

 شِپِل: نوعی صدا زدن با گذاشتن دست در دهان. (Shepel)

 شکروم: نوعی پرنده، همان سار را گویند. (Shokrum)

 شوکا: گونه ای جانور نادر، همان گوزن . (Shooka)

 شِواش: نوعی آواز ریتمیک در مراسم جشن و عروسی . (Shevahs)

 وارش: باران (Varesh)

 هارِش: ببین (Haresh) .

این واژه ها گذشته از ظرفیت معنایی، هم از نظر تلفظ و هم از نظر شکل و ترکیب زیبا و ذوق پسند هستند، ما حق نداریم این واژه ها را که بازتاب دهنده ظرفیت های بومی هستند از بین ببریم بلکه باید کمک کنیم تا این واژه ها به حیات شان ادامه داده تا ظرفیت ها و سرمایه های نهفته در آن از نسل امروز به نسل آینده برسند.

جهانی شدن و رشد سریع انواع رسانه های دیداری و شنیداری و فضاهای مجازی و گسترش بی وقفه آن باعث شد تا زبان های رسمی چنان بر روابط اجتماعی مستولی و مسلّط شوند که قدرت تنفّس زبان های بومی و محلّی را بگیرند.

می توان گفت حضور زبان های ملّی و بین المللی در انواع رسانه ها امروزه تهدیدی جدّی برای حیات زبان های بومی و محلّی در سراسر جهان شده است به گونه ای که این زبان ها در حال نابودی هستند لذا ضرورت دارد تا اصحاب رسانه بخشی از وقت و امکانات شان را برای دمیدن جانی تازه در کالبد این ظرفیت های  ارزشمند اما مغفول بومی صرف کنند.

از آنجا که زبان های بومی حافظ بسیاری از ظرفیت ها، آداب و رسوم، سنت ها و دانش های بومی هستند، گنجاندن آنها در قسمتی از برنامه های مدارس، نافی حفظ زبان رسمی نیست.

به نظر می رسد حفظ زبان های بومی و محلی برای سلامت روحی و روانی افراد جامعه و حفظ نشاط و سرزندگی اجتماعی حفظ دانش بومی و حفظ آداب و رسوم نیکوی ما ایرانیان و حفظ گوناگونی و تکثّر یک امر ضروری و اجتناب ناپذیر است. برخی چیزها را نمی توان توضیح داد بلکه باید تجربه کرد از جمله آنها استفاده از همین زبان مادری است زبان مادری را باید شنید، زبان مادری در قالب شعر، داستان، سرود، ترانه، آواز و گفت و گوی های روزمره لذت بخش می شود.  لحن وصدای زبان های قومی و محلّی برای شنونده هزار نوع پیام دارد.

وقتی این لحن و صدا به کتابت در می آید بسیاری از زیبایی هایش را از دست می دهد. به قول مولانا:

عقل در شرحش چو خر در گل بخفت   

شـرح عشق و عاشقی هم عشق گفت

هــر چه گویم عشق را شــرح و بیان  

 چـون به عشق آیم خجل باشم از آن (مثنوی دفتر اول / 6-115)

 

چند راهکار برای حفظ زبان های بومی و محلّی :

 1-همه مطبوعات محلّی در هر چاپ، قسمتی از فضا را برای ترویج زبان محلّی اختصاص دهند.

 2- رادیو بخشی از برنامه ها را ضرورتاً به زبان محلّی اختصاص دهد.

3- تلویزیون بخشی از برنامه ها را به اجبار به زبان محلّی اختصاص دهد.

4- آموزش و پرورش در یک برنامه مدوّن همه معلّمان را مجبور به استفاده از زبان محلّی نماید.

 5- در ادارات دولتی و جلسات رسمی بخشی از زمان به زبان محلّی گفت و گو شود.

 6- شعرا بخشی از فعالیت شان، سرودن اشعار محلّی باشد.

7- مدّاحان و ذاکرین از ظرفیت عاطفی زبان بومی استفاده کنند.

8- مِن و اَمثال مِن هم اَتاکم شِ زِوون مادری وِسِ دِل بَسوزندیم.

 9- صاحبان حِرَف و مشاغل در نام گذاری مغازه ها، کارگاه ها، کارخانه ها و ... از واژگان بومی استفاده کنند.

10- شهرداری ها برای نام گذاری کوچه ها و شهرک های تازه تأسیس از واژه های بومی مازندرانی استفاده کنند.

 11- نام انواع گونه های گیاهی بومی باید در نام گذاری ها لحاظ شود.

12- از نام بومی انواع گونه های پرندگان وحیوانات در نام گذاری استفاده شود.

13- طراحی یک سایت جامع برای ثبت و ضبط واژه ها و کنایات و ضرب المثل های مازندرانی از طرف کاربران مازنی در سراسر جهان .

 14- تمام سازمان های مردم نهاد (N.G.O) ها به عنوان یک سرمایه ارزشمند اجتماعی و عام المنفعه، اهداف اساسنامه ای ایشان را در قالب زبان بومی پی گیری نمایند.

 15- در دانشگاه مازندران رشته زبان مازندرانی تأسیس شود.

 16- استادان محترم دانشگاه پایان نامه دانشجویان را به موضوعات بومی بخصوص زبان محلی سوق دهند.

 17-  و  ....


  • دانیال مجیدیپاسخ به این دیدگاه 0 2
    چهارشنبه 22 بهمن 1399-0:3

    متاسفانه به دلیل تصرف کردن هریم کردستان حالا نیمه کلماتی که ما در کوردی از آن استفاده می کنیم کلمات فارسی هستن.
    آری حق با شماست باید در حفظ زبان مادری کوشا باشیم.🙏🙏🙏🙏🙏

    • سه شنبه 29 مهر 1399-15:10

      اولا قدمت زبان تورکی از زبان فارسی بیشتره و خود زبان فارسی نصف بیشتر کلماتش از تورکی ریشه میگیره حالا چطور شده که 40درصده تورکی از فارسیه....هه واقعا که 😞

      • يکشنبه 19 ارديبهشت 1395-11:2

        زبان ترکی 40% ریشه فارسی دارد؟؟؟

        سومریان اولین اختراع کننده خط هستند که ریشه زبان ترکی هم به سومریان بازمیگردد.

        واژه سومر (سوبر، سوبار) از دو بخش :

        سومر (سوبر، سوبار): "سوب" + "ار" تشکیل شده است.

        واژه "سوب" (سوو) در زبان ترکی قدیم به معنای آب بوده که هم اکنون بین ترک های غرب دریای خزر (آذربایجانی ها و مردم ترکیه و...)، به صورت سو و در بین ترک های شرق دریای خزر (خراسانیها، ترکمن ها، ازبک ها، قرقیزها، قزاق ها و اویغورها و...) به دو صورت سو و سوو تلفظ می گردد. دلیل این نامگذاری می تواند به خاطر زندگی در کنار دو رود پر آب دجله و فرات باشد

        • يکشنبه 3 بهمن 1395-20:56

          چه ربطی داره ؟ الان مثلا نصف واژه ها فارسی ریشه ی عربی دارند . در واقع به علت سلطه طولانی مدت سلجوقیان ( که بر خلاف نژاد ترکیشان فارسی حرف می زندن ) بر مناطق ترک نشین این واژه ها وارد ترکی شدند . حتی در دو قرن اول امپراطوری عثمانی زبان رسمی این امپراطوری ( حالا امپراطوری هم نبوده هنوز اون مو قع هنوز اونقدر بزرگ نبود ) زان رسمیشان فارسی بود .

          • شنبه 10 آذر 1397-18:0

            حرفت کاملا درست

            • يکشنبه 31 ارديبهشت 1396-14:20

              ترک تا زمان مغول کجا تو خاورمیانه بود؟ سومریان تو بین النهرین بودن و اگر قومی ازشون باشه که تو خاورمیانه هم ریشه با اونها باشن، کردها هستن. ترک اونموقع تو مغولستان و بربرستان بود. وقتی میخوای جعل تاریخ کنی. در حدی جعل کن که عشور همه رو برابر با خودت تصور نکنی.

          • زبان هورامی در غرب ایرانپاسخ به این دیدگاه 7 5
            دوشنبه 9 فروردين 1395-7:58


            زبان هورامی تمام ویژگی های یک زبان باستانی را داردمانند رعایت جنسیت در صرف افعال و ضمایر و صفات و وجود اصوات و صامت هایی که در زبانهای فارسی و کردی موجود نیست. بنابراین زبانی که قدمتش از فارسی دری هم بیشتر است چگونه می تواند زیر مجموعه زبان کردی باشد که خود به مراتب حادث تر است. قلت جمعیت نمی تواند بهانه ای برای این امر باشد . امروزه زبان اوستایی متکلم ندارد و نیز زبان پهلوی و با این حال این دو زبان اصالت خود را حفظ نموده اند زیرا قواعد و واژه های مخصوص بخود را دارند و این در باره زبان هورامی نیز صادق است.در گذشته نه چندان دور مردم اورامانات خود را گوران میدانستند و نام کرد به اقوام جاف و اردلان و سورانی اطلاق میشد و تنها در چند دهه اخیر در اثر رشد ناسیونالیزم کردی و توسعه ابزارهای پخش و ترویج زبان و فرهنگ سورانی مانند کتب و جراید و کانال های ماهواره ای و سایتهای انترنتی بود که بتدریج این حس مستقل بودن هورامی ها یا گوران زایل شد. اما تجارب کردستان عراق نشان داد که ناسیونالیزم کردی بیش از هرچیزی زبان هورامی را تهدید میکند . در گذشته نه چندان دور در استان سلیمانیه عراق تعداد متکلمین بزبان هورامی بسیار بیشتر از امروز بود اما در یک قرن اخیر زبان هورامی در عراق به چند روستای دور افتاده منحصر شده است. و هرگاه بحث زبان مادری پیش می آید ناسیونالیستهای کرد و گروههای قومگرای آن که مورد حمایت امپریالیزم و صهیونیزم اند سعی دارند وانمود کنند که مثلا زبان سورانی زبان مادری همه مردمان ساکن در غرب ایران یا شمال بین النهرین است و همانند ناسیونالیستهای عرب و ترک و فارس سعی در اسیمیله کردن قومیتهای کوچکتر دارند این آسیمیلاسیون در شمال بین النهرین اقوام آسوری و کلدانی و شبک و یزیدی و هورامی را مشمول خود قرار داده است.

            • آنتی پانترک - پانکردپاسخ به این دیدگاه 7 5
              پنجشنبه 23 ارديبهشت 1395-18:6

              جنایات اکراد در طول تاریخ:
              1- همکاری با مغولان در فتح اربیل و شهرهای آسوری نشین شمال بین النهرین و کشتار سکنه آن و اشغال تدریجی آن مناطق
              2- کشتار صدها هزار آسوری در دهه 1840 میلادی در شمال بین النهرین و جنوب شرق آناتولی توسط بدرخان بیگ حاکم بوتان
              3- کشتار صدها هزار ارمنی و آسوری در 1915 توسط اکراد بنا بر امرپانترکان عثمانی (گروههای فاشیست موسوم به ترکهای جوان و کمیته اتحاد و ترقی)
              4- کشتار دهها هزار آسوری توسط اسماعیل آقا سمکو در استان شمال غربی ایران و غارت مهاباد توسط نامبرده در جنگ جهانی اول
              5- همکاری همه جانبه گروههای کرد ایرانی (کومله و دمکرات) با حزب بعث عراق در جنگ ایران – عراق
              6- همکاری گسترده اکراد عراق با رژیم های سلطنتی و جمهوری در ایران بر ضد حکومت عراق
              7- حمایت گسترده اکراد ترکیه و سوریه( پ ک ک و پ ی د) از رژیم بعث سوریه و بشار اسد بر ضد مردم این کشور و سعی در اخراج قبایل عرب و آسوری از شمال شرق سوریه
              8- پاکسازی قومی آسوریان و اقلیتهای قومی و مذهبی در شمال بین النهرین توسط حکومت کردها در شمال بین النهرین و تبانی مسعود بارزانی با گروه داعش در تسلیم شنگال به این گروه تبهکار و نسل کشی یزیدی ها
              9- امید بستن اکراد به حملات نظامی ویرانگر آمریکا و اسراییل و حتی روسیه به کشورهای چهارگانه برای فروپاشی آنها و ایجاد دولت مستقل کردی

            • داود پوراکبریان نیازپاسخ به این دیدگاه 7 4
              شنبه 16 اسفند 1393-23:30

              زبان محلی در صدا و سیما بعنوان قویترین رسانه گروهی بلحاظ میزان ارتباط با زبان و لهجه مورد مکالمه :
              چرا در شبکه های استانی صدا و سیما وقتی به ظاهر به زبان محلی صحبت می شود به هیچ عنوان به دستور زبان آن زبان عنایت نشده بلکه حتی در حد قابل مقایسه با محاوره یک فرد عامی بیسواد نیز مشابهتی به زبان محلی مورد نظر نیز نیست؟
              آیا سیاست های خاصی در جهت گلوبالیزاسیون و یکپارچه سازی مورد نظر است ولو به بهای اضمحلال فرهنگ و زبان اقوام مختلف کشور؟

              • پنجشنبه 9 بهمن 1393-23:15

                جشنواره ی زبان مادری گیلانه زاکان در رشت برگزار می شود

                • مختارعظیمیپاسخ به این دیدگاه 5 8
                  سه شنبه 17 دی 1392-18:49

                  بجززبان ترکی-که نزدیک به چهل درسدآن ریشه ی فارسی دارد-وزبان عربی-جنوب کشور-باقی زبان های محلی ریشه درزبان فارسی میانه ودرنهایت ریشه درفارسی باستان دارندوهمه ی آن هاشاخه های پرباردرخت تناورزبان فارسی باستان اند.نگهداری اززبان های محلی وگسترش وپرورش آن هازبان فارسی استواروپربارمی کند.آن گونه که ازاین مقاله دریافت می شود نه نویسنده ی اش ونه منتقدینش اززبان شناسی وزبان شناسی تاریخی زبان فارسی ومازندرانی آگاهی چندانی ندارندوگرنه داوری درست ترمی بود.

                  • مهرداد يوسفيپاسخ به این دیدگاه 4 5
                    چهارشنبه 18 دی 1392-8:51

                    زبان تركي از خانواده زبانهاي آلتايي، زبان عربي از خانواده زبان هاي سامي و فارسي از خانواده زبان هاي هند و اروپايي مي باشد پس نه تركي و نه عربي در زبان فارسي ريشه ندارند.زبان عربي نخست زبان ديني و سپس چند سده زبان علمي امپراتوري اسلام بود كه به عنوان زبان مردم چيره گر جايگزين زبان هاي بومي كشورهاي نومسلمان همچون مصر و ... شد و از همين رهگذر انبوهي از واژگان عربي را به فارسي وام داد كه بسياري نابجا و غيرضروري بودند و زبان نوشتاري فارسي را ناتوان و ازكار افتاده ساختند.زبان فارسي نيز در دوران اوج گسترش خود واژگان فارسي و عربي تبار بسياري به زبان مردم زيرمجموعه سياسي و فرهنگي خود همچون زبان هاي هندي، اردو و تركي وام داد كه بيشتر به دليل فرادستي و مهتري سياسي و فرهنگي بر اقوام كهتر و فرودست بوده تا توانمندي هاي فني و زباني فارسي و برتري آن بر زبان هاي نامبرده به ويژه تركي.نمونه اش زبان آذري و تركمني در كشورهاي همسايه آذربايجان و تركمنستان مي باشد كه واژگان فارسي راه يافته به زبان ايشان بسيار كمتر از واژگان فارسي و عربي راه يافته به زيان آذري ها و تركمن هاي ايراني مي باشد كه سيطره زبان فرادست رسمي كشور را بر زبان هاي اقليت ها نشان مي دهد

                  • سه شنبه 17 دی 1392-8:38

                    واقعا مایه تأسف است که برخی از افراد که در رشته ی مورد نظر تخصصی ندارند می آیند و با رویکرد بخشنامه ای نظر می دهند.
                    آقای فلاح عزیز حوزه پژوهش در زبان همچون محیط زیست نیست که بشود با بخشنامه کارها را پیش برد. زبان یک امر فرهنگی است و فرهنگ را نمی شود به زور با بخشنامه درست کرد.
                    دلسوزی های شما مثل دوستی خاله خرسه است.
                    رویکردی که بخواهد با اجبار در امر فرهنگی کاری انجام دهد یک رویکرد از پیش شکست خورده است.
                    نسل جوان امروز را نمی شود به "اجبار" به مازندرانی صحبت کردن وا داشت.
                    نگاه تان را عوض کنید.

                    • دوشنبه 16 دی 1392-1:44

                      باتوجه به اینکه نظر دلسوزانه جناب آقای دکتر فلاح قابل احترام می باشد و نگاه ایشان را نه از بعد علمی با توجه به رشته تخصصی محیط زیست بلکه از نوع نگاه یک مازندرانی باید دید. گفتنی ست که طبق اصل پانزدهم قانون اساسی: زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران، فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد. ولی استفاده از زبان‌های محلی و قومی در مطبوعات و رسانه‌های گروهی، و تدریس ادبیات آن‌ها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است.
                      چرا آقای فلاح می نویسد: در این میان زبان های قومی و محلّی نیز می تواند به خاطر تنوع و رنگارنگی و بار عاطفی وسیعش، زنگ تفریحی در داخل زبان رسمی محسوب شده، فضای خشک زبان رسمی را تلطیف کند.
                      آیا زبان اقوام، زنگ تفریح است یا تلطیف کننده زبان رسمی. این گفته توهینی به فرهنگ و زبان اقوام ایرانی است و شاید از همین نگاه باید به کسانی که به تمسخر لهجه ها و زبان های بومی می پردازند حق داد و مگر زبان رسمی از آسمان نازل شده است که با رنگ و لعاب زبان بومی لطیف شود. زبان رسمی از دامن زبان های بومی زاده شده است و صدها نشانه از زبان اقوام را می توان در لغات رسمی پیدا کرد. اگر آقای فلاح دغدغه ی زبان بومی دارند چرا می نویسند: امروزه جمعّیت زیادی در سراسر جهان دلهایشان با طناب ابریشمین زبان شیرین و شکرین فارسی با هم پیوند می خورد لذا برای همه ما ضرورت دارد برای حفظ این ارتباط عاطفی و حفظ گنجینه ارزشمد تاریخ و تمدّنی که در این ظرفیت نهفته است، بیش از پیش در جهت حفظ، گسترش و تقویت این زبان رسمی تلاش کنیم، چرا که هویت ایرانی در سراسر جهان با قومیت های مختلف در قالب زبان رسمی فارسی با هم وحدت می یابد.
                      آیا اهمین زبان بومی تنها در حضور چند واژه است که ایشان حق از بین رفتنشان را نمی دهند. زبانی که بسامد حضور اجتماعی داشته باشد خود می ماند و با هیچ رطب و یابسی زوال نمی پذیرد. مشکل حفظ زبان بومی تنها در نگهداری چند واژه مانند شپل و شلاب نیست. وقتی می خوانیم که: حفظ زبان های بومی و محلی برای سلامت روحی و روانی افراد جامعه و حفظ نشاط و سرزندگی اجتماعی حفظ دانش بومی و حفظ آداب و رسوم نیکوی ما ایرانیان و حفظ گوناگونی و تکثّر یک امر ضروری و اجتناب ناپذیر است. واقعا چه نتیجه ای می توان از این جمله گرفت. علت گسترش بیماری و خشونت در برخی از شهرهای مازندران به علت از بین رفتن زبان بومی شده است و مردمان کوه نشین سوادکوه و کجور و برخی از شهرهای وفادار به زبان بومی که از اصالت زبانی بیشتری برخوردار هستند کاملا تندرست بوده و هیچ مشکل روحی ندارند. راهکارهای بخشنامه ای هم جالب است. ضرورت برنامه محلی در رادیو – اجبار معلمان به استفاده از زبان بومی – تعیین ساعتی در ادارات برای گفت و گو به زبان محلی.
                      این جملات کاملا ناشیانه و احساسی و خالی از تدبر است. گاهس دلسوزی ها به مرگ مقصود منجر می شود.

                      • مهرداد یوسفیپاسخ به این دیدگاه 3 9
                        يکشنبه 15 دی 1392-23:31

                        پرورش زبان تبری در دامان طبیعت سبز و خرم شمال ایران بوده و امکانات درونی آن برای برآوردن نیازها و بایسته های شیوه زندگی کشاورزی و دامداری گویشورانش ورزیده شده بود.هنگامی که روش کهن زندگی مازندرانی ها به ویژه شهرنشینان رفته رفته از چند دهه پیش تاکنون دگرگون شد آنگاه این زبان سخت در بحرانی فرو رفت که از تماس آن با نیروهای زورمند جهان مدرن و خواسته های فزاینده آن زاده شده است.زبان تبری به گواه بسیاری از فرهیختگان مازندرانی برای رسانیدن معانی و مفاهیم مدرن نارسا و گنگ می باشد و ناگزیر از وام گیری های گسترده از فارسی و به تازگی عربی، انگلیسی و ... شده است چنانکه در این سال ها حتی نحو و فعل زبان فارسی خود را بر زبان سالخوردگان نه چندان آشنا به فارسی نیز زورچپان کرده! هیچ کوششی هم از سوی زبان شناسان، سرایندگان و نویسندگان مازندرانی برای برپایی انجمنی واژه گزین تاکنون شنیده نشده که بتوانند واژه های فراموش شده و شیوه درست جمله بندی زبان تبری را در کتاب های کهن شعر و نثر مازندرانی بیابند و واژه های لازم برای معانی و مفاهیم امروزین را با دانستن کارکردهای وند ها و دستگاههای گرداننده صرفی زبان مازندرانی بسازند تا دست نیاز به سوی واژگان بیگانه دراز نکنند.فراموش نکنیم زبان تنها یک ابزار ارتباطی برای رساندن پیام به دیگران نیست بلکه همانند دیگرعناصر هویت ساز نشانگر جایگاه اجتماعی سخنورانش نیز می باشد جوانان تحصیلکرده مازندرانی آگاهانه به یاری زبان رسمی فرادست و دوری از زبان بومی فرودست می کوشند خود را از لایه های فروپایه اجتماعی جدا ساخته و جایگاه اجتماعی شان را به گمان خود بهبود ببخشند.امیدواریم با بهکرد نگرش به زبان مادری آن را بالانده و توانگر سازیم و از آن شرم نکنیم زیرا زبان هر ملت بردار و تجسم مادی اندیشه های انتزاعی ایشان است پس زبان مشترک بومی نمایانگر نگرش و اندیشیدن مشترک کاربران آن زبان خواهد بود و اگر همین زبان بومی ساختار پیشرفته ای داشته باشد می تواند گذرگاهی بلند به سوی پیشرفت فکری و همه سویه مردم آن سرزمین باشد.نیاکان ما اگر برای ما تندیس و سازه ای باستانی به جا نگذاشته باشند وانگهی دستکم بخشی از هویت ظریف و ارجمند معنوی به نام زبان مادری تبری را به یادگار نهاده اند پس قدردان آنان و میراثشان بوده تا شرمنده نسل های آینده مان نباشیم.

                        • محمدعلی رضاپورپاسخ به این دیدگاه 6 5
                          يکشنبه 15 دی 1392-20:44

                          سلام،
                          به عنوان اتا مازرونی،تشکرکمه اون عزیزاء جا که در این باره به حمایت از مازرونی زوون
                          بنویشتنه.مه نظر،اتا اصلی دلیلی که باعث بونه اما شه محلی زوونه به نفع شه ملی ورسمی زوون یعنی فارسی،اینطی کنار المی،امه اینتا ترس هسه که نتونیم خارخار فارسی بزنیم و مسخره باویم.اسا اما فارسی ره خارخار گپ زمی ولی جدید نسل نتونه یا ناخوانه که مازرونی گپ بزنه و آما شه اینتا تفکره به وشون القاء هکردمی.خلاصه: بوم این ور جا دکتمی.مه نظر:ونه شه اجتماعی اعتماد به نفسه احیاء هکنیم.وچونه اول فارسی یاد بدیم ولی ونه جوری مقید هکردن داریم که از نوجوونی شروع هکنن محلی گپ بزوئن و اینتا ره وشون گت بین نشونه دونیم و به وشونم القاء هکنیم.صداوسیما ونشریات که خله در این باره توننه مثبت نقش دارن،متاسفانه شه نقش ره تقریبا صددرصدمنفی اجراء کننه .مازرون صداوسیماء دله وقتی محلی زننه که یا شوخی دارن یا روستا هاء جا (بلکه دوردکت روستاهاء جا)گزارشی تهیه کننه.اسا دیگه چه انتظاری بنشنه داشتن!!!

                          • يکشنبه 15 دی 1392-20:33

                            بدترین لطمه را به زبان مازندرانی ،
                            « صداوسیما» با آن دوبله ها و گویش های غلط می زند که ساختار زبان را نابود کرده است. جالب است بهانه های عجیبی هم می آورند مثلا: اینکه جوری در تلویز یون صحبت کنیم تا مردم استاهای دیگر هم متوجه شوند!!!
                            در صورتی که با این کار تیشه به ریشه یک زبان زنده می زنند و اگر دلشان برای غیر مازندرانی ها سوخته ،با زیر نویس به آنها کمک کنند.

                            • يکشنبه 15 دی 1392-0:33

                              با سلام. لطف کنید بدانیم آقای دکتر فلاح در چه رشته ای تخصص دارند و نظرات ایشان از جایگاه علمی است یا بعنوان یک مازنی نظر داده اند تا مورد بررسی قرار گیرد. با تشکر

                              • مازندنومهپاسخ به این دیدگاه 3 4
                                يکشنبه 15 دی 1392-0:36

                                رشته تخصصی دکتر فلاح، ادبیات و زبان شناسی نیست، ایشان مدرس یکی از دانشگاه های گرگان و ساکن ساری هستند و در زمینه محیط زیست فعالیت می کنند.

                              • رضا تهرانیپاسخ به این دیدگاه 7 4
                                شنبه 14 دی 1392-21:27

                                جناب صادقی عزیز، شما که از نزدیک دستات تو آتیشه چرا ؟ برنامه تون در بارۀ شهدا، فارسیه! وقتی میگن چرا؟ میگین: چون از استانهای دیگه قراره پخش بیشه فارسیش کردیم!! استاد، آذری ها با زبون مادریشون برنامه سازی میکنن،وقتی هم که قراره شبکه های دیگه پخشش کنن، با زیر نویس فارسی پخش میشه! پس این دلیل شما،حداقل منو قانع نکرد!!.مازنی ها وقتی یه مهمون براشون میاد،خجالت میکشن با هم تبری صحبت کنناینارو دیدم و میگم، ولی همین انسان شریف،از اینکه شبکۀ مازندران،برنامه هاشو با زبون تبری پخش نمیکنه شاکی میشه!!تومازندران، به بچه هاشون میگن:مازنی صحبت نکن،چرا؟چون لهجه میگیری!!!استاد، تا وقتی اونی که باید دلش بسوزه،نسوزه! دوستان به همین زودیها باید فاتحۀ زبان تبری رو خوند.آقای دکتر،من بعد چند سال زندگی تو ساری،فقط یه نفر برای زبون تبری دلش سوخت ومیسوزه، اون هم استاد حسین اسلامی،زبون تبری رو با افتخار صحبت میکنن. پایداری و موفقیت دلسوزان فرهنگ و زبان تبری،آرزوی ماست.یا حق

                                • مازندنومهپاسخ به این دیدگاه 6 7
                                  شنبه 14 دی 1392-22:43

                                  آقای تهرانی عزیز، زیرنویس برای برنام های تلویزیونی و سینماییه، نمایش و برنامه های رادیو را نمی توان زیر نویس و در استانهای دیگر پخش کرد! آنچه در ان گزارش امد نمایشهای رادیویی بود نه تلویزیونی. در ضمن گمان نکنم مخاطبان با شما هم عقیده باشند که فقط استاد اسلامی دلش برای زبان ما می سوزد، احتمالا شما فقط ایشان را در این استان 3 میلیونی میشناسید.وگرنه دلسوزان کم نیستند، فط تریبون ندارند.

                                  • رضا تهرانیپاسخ به این دیدگاه 4 6
                                    دوشنبه 16 دی 1392-17:29

                                    میدونستم منتشر نمیکنی!! ولی یه روزی داخل سازمان سلام میکنم خدمت تون!!!!!!!!!

                                    • رضا تهرانیپاسخ به این دیدگاه 3 4
                                      دوشنبه 16 دی 1392-16:16

                                      آقای صادقی،میدونم شما کارمند رادیو اید،نه سیما!ولی آخرش صداوسیمایی هستین!!خوب نیست جا خالی بدین و بگین به من ربط نداره!اگه این دلسوزانو میشناسی و تریبون ندارن،استاد، شما که تهیه کننده اید،این فرصت رو بهشون بدین! آقای صادقی درست نیست که با دلسوزان فرهنگ و زبان تبری،خصمانۀ دوستانه برخورد کنید.مخلص کلام، شهدا و سرداران مازندران،برای مازنی ها ملموسند،پس میتونید اینارو بازبون تبری و سردارانی که فرا استانی هستند رو با زبون شیوای فارسی،تهیه کنید.از شمایی که جوایز بسیاری از جشنواره های مراکز استانی دریافت کردید،بیشتر توقع داشتم.پایدار باشید.

                                      • مازندنومهپاسخ به این دیدگاه 1 4
                                        دوشنبه 16 دی 1392-23:42

                                        آقای تهرانی، من کارمند صدا و سیما هستم نه وارث و صاحب آن که در قبال هر عملکردش پاسخگو باشم. من فقط می توانم در قبال تولیدات خودم پاسخگو باشم(آن هم به طور نسبی نه صددرصد)و بقیه موارد وضعف های سازمان به من ارتباط پیدا نمی کند. بعد این که همان روز که در سازمان به من سلام کردید به شما توضیح می دهم که ما برای استفاده از کارشناس ها در سازمان محدودیت داریم و نمی توانیم از هر کس که دل مان خواست استفاده کنیم!! این می شود که تریبون می افتد دست چند نفر خاص از جمله دوست عزیزم استاد اسلامی و یکی دو نفر دیگر که در تمام برنامه ها حضور دارند.
                                        آخر هم اینکه نفهمیدم منظور شما از دوستانه و خصمانه و فرااستانی و اینها چیست!

                                        • رضا تهرانیپاسخ به این دیدگاه 2 2
                                          چهارشنبه 18 دی 1392-16:32

                                          استاد،منظور شهدایی که ایران میشناسند،مثل شهید کشوری،ولی شهدایی هستند که متأسفانه،توی شهر خودشون هم غریبند.(بیش از این،توضیح فرا استانی مقدور نمیباشد!).از اینکه اسم استاد اسلامی رو بردم شما ناراحت شدی!!واسۀ همین گفتم،دوستانۀ خصمانه!!نه اینکه،دوستانه،خصمانه!!!!.استاد،فرق رادیو با تلویزیون اینقدر کم نیست که من ندونم در رادیو نمیشود زیر نویس کرد!!.آقای صادقی،اگر کارشناسان شما دارای اطلاعات جامع،مفید و کاربردی باشند،بدون شک مدیران هم با حضور این دوستان موافقت خواهند کرد،ضمناً به استاد اسلامی تذکر میدیم که دیگه هیچ دعوتی از سازمان رو قبول نکند،تا کارشناسانی که از قافله جا ماندند،مکدر نگردند.(علی آقای عزیز،به پاس تمام موفقیت هایی که برای استان بدست آوردی،دوست دارم!نه بیشتر،نه کمتر!!)

                                  • شنبه 14 دی 1392-11:11

                                    آقای فلاح با زور و اجبار نمیشه


                                    ©2013 APG.ir