شیرِ آب و کسرۀ مازندرانی
دقتنظر نیاکان ما در درستی تلفظ « شیرِ آب » درخور ستایش و آفرین است.
مازندنومه، علی ذبیحی: بسیاری از ما بارها از سوی پدران و مادران خود با جملۀ « وَچه جان اویِ شِر رِه دَوِن vačə jân ?uye šer rə davən = فرزندم شیر آب را ببند.» مامور به بستن شیرآب شدیم تا از هدر رفت آب جلوگیری کنیم.
احتمالاً برایمان سوال بوده که چرا به عامل باز و بسته شدن آب در فارسی « شیر šir » و در مازندرانی « شِر šer » میگوییم؟ شاید از روی تفنّن پاسخی ساخته و آن را به مایع بودن شیرخوراکی نسبت دادیم و شاید هم پاسخهای برساختۀ دیگر. اما قطعاً در این میان بسیاری پاسخ درستِ آن را خواندند و دانستند و میدانند.
شیرِ آب که در فرهنگ لغات، تعربفنگاری شده است تفسیر و شان نزول آن در پردۀ ابهام باقی مانده است که قطعاً جای آن هم در لغتنامهها نیست.
« شیرآب لولۀ پیچداری است که به ته ظرف یا لولۀ آب اتصال دارد و چون پیچ آن را بپیچانند آب از آن جریان مییابد ( ناظم الاطباء ). مبزل، مبزله، نایژه، لوله، لولۀ ضامندار ( دهخدا ) ».
با نگاهی به چگونگی تلفظ لغت « شیر » به عنوان نام جانور و مادهای خوراکی در زبان مازندرانی، متوجۀ نکتهای میشویم. نکتهای مبنی بر این که اگر نام عامل قطع و وصل آب برگرفته از نام شیرخوراکی بوده باشد در مازندرانی هم باید به همان صورت رخ مینمود که در فارسی رخ داده است. اما دقت در تلفظ مازندرانیِ شیرآب که با نکتهسنجی از سوی نیاکان نچندان دور و درازمان انتخاب شد نتیجهای بهتر به همراه دارد. ( توجه: « شیر šir» در مازندرانی معنی خیس، تَر و مرطوب نیز دارد که منظور گفتار حاظر نیست. )
ماجرا چیست؟
« در دارالخلافه تهران، پیش از آن که آب رودخانه کرج در شهر جاری شود. قناتهای وقفی متعددی وجود داشت که در هر محله و منطقهای روان بودند. از معروفترین قناتهایی که در تهران جریان داشت و دارد قنات « حاج میرزا علیرضا » است که در منطقۀ سرچشمه، از زمان فتحعلیشاه قاجار حفر شد.
حاج میرزا علیرضا فرزند « حاج ابراهیم کلانتر » بود که دروازه شهر شیراز را به روی آغامحمدخانقاجار گشود و باعث پیروزی آغامحمدخان بر لطفعلیخانزند شد.
در میانۀ سلطنت قاجار دو شهر بیرجند و تبریز با استعانت از صنعت روسی آب لولهکشی در شهر جاری کردند. اما مردم دارالخلافه تهران محروم از این صنعت بودند و از آب چاهها و قناتها در مظهرش استفاده میکردند.
مالک قناتِ سرچشمۀ تهران که فرزندی نداشت نذر کرد اگر صاحب فرزند شود برای تهرانیان آب لولهکشی فراهم کند.
او پس از مدتی صاحب فرزند شد و برای ادای نذرش به اتریش رفت تا مهندسانی برای لولهکشی آب بیاورد. در اتریش شاهد خروج آب از سَردیسی « شیر » مانند به عنوان نماد ملی آن کشور بود، لذا براساس اهمیت شیر در فرهنگ ایرانی و نقش آن در میانۀ پرچم قاجاریه، بر مظهر آبی که در تهران برای مردم فراهم نمود سردیسی از « شیر » گذاشت.
از آن به بعد هر وقت مردم برای برداشتن آب به آنجا میرفتند، میگفتند: رفتیم از سَرِ شیر، آب آوردیم ».
در مازندران همچون دیگر نقاط ایران شیرخوراکی در گروه لبنیات جای دارد و از نظر لفظ و معنی با برابر فارسی آن تفاوتی ندارد.
این تشابه در واقع بهخاطر ریشه و تحول مشترک این واژه در دو زبان است. این گفته نه بدان معناست که دو لغت « شیر šir » و « شِر šer » که نام حیواناند از یک ریشه نیستند بلکه بیانگر تحول جداگانۀ آنها در طول زمان میباشند. همین تحول جداگانه باعث تفاوت تلفظی در دو زبان شده و تفهیم آن را برای مازندرانیها راحتتر از فارسها کرده است.
زبانها و گویشهای ایرانی- زبان مازندرانی در نوشتار حاضر- گنجینۀ غنی لغوی هستند که بررسی ریشهشناختی و معنایی یکایک آنها دستگیر مطالعات ریشهشناختی زبانهای ایرانی و درستی ترجمۀ متون غیر فارسی میشود.
لغت « قَرن » را در نظر بگیرید. این لغت در فارسیِمعیار به معنی « سَده » یا « یکصدسال » است. اما اگر بخواهیم با همین معنا، لغتِ « قَرن » در قرآنکریم یا برخی احادیث دینی را به فارسی برگردانیم معنای غیر متناسبی از آن حاصل میگردد.
قَرن در زبان عربی و به تبع آن در قرآنکریم، به معنی « دوره و زمان » است. « ألَمْ یَرَواکَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْن... آیا ندیدهاند که چه اندازه پیش از ایشان جمعیتهایی را نابود کردیم »(سورۀ انعام، آیۀ6). یا در حدیث نبوی: « خیر القرون قرنی ثم الذین یلونهم ثمالذین یلونهم... بهترینِ مردم، مردمِ زمان من هستند. سپس مردمی که پس از آنان میآیند. سپس مردمی که بعد از آن گروه میآیند ».
در این موارد اگر « قَرن » و « قُرون » به « یکصدسال » ترجمه شوند معنی متن اصلی برآورده نخواهد شد.
حال با نگاهی به وامواژۀ « قَین qayn » در زبان مازندرانی که تحول یافتۀ « قَرن » میباشد مشخص میگردد که این لغت در مازندرانی هنوز معنی « دوره و زمان » را در خود نگه داشته و معنی یکصدسال از آن مستفاد نمیگردد. مانند « ونه قَین سَر بَییه vəne qayn sar bayyə = روزگارش به سر آمد ».
این گونه لغات در زبان مازندرانی و دیگر زبانها و گویشهای ایرانی وجود دارند که نیازمند به بررسی جداگانه هستند.
مجدداً به لغت « شیر » برمیگردیم اما این بار به دورۀ میانۀ زبانهای ایرانی. « شیر » در زبان فارسی میانه با « یای مجهول » به صورت šēr تلفظ میگردید اما نباید تصور نمود که تحول این لغت از دورۀ میانه به دورۀ نو به یکباره صورت گرفته است. بلکه حضور این لغت تا قرن پنجم و ششم هجری محسوس میباشد.
مولانا میگوید. کار پاکان را قیاس از خود مگیر / گرچه ماند در نوشتن شیر، شیر در واقع بخشی از دُشوارخوانی این لغت به خاطر رسمالخط موجود است که یایِ مجهول در آن نشانهای ندارد. چرا که نظام واکهای زبان پهلوی « کمّی »( تفاوت در مدت کشش ) بوده ولی زبانهای کنونی مازندرانی و فارسی دارای نظام واکهای« کیفی »( تفاوت در جایگاه تولید ) هستند.
از خصوصیات زبان مازندرانی تحول « یای مجهول » به « کسره » است که یکی از شاخصههای ممیزۀ آن با زبان فارسی است.
همین تفاوت در نگاه تاریخی نشان دهندۀ تبدیل کسرۀ کشیده / ē / از زبان پهلوی به ( اﯾ ) / i / در زبان فارسی و ( -ِ ) /e/ در زبان مازندرانی است. مثالهای متعددی از این تبدیل و تحول در دست است. مانند (فارسی = مازندرانی): « میخ mix = مِخ mex » ؛ « بیل bil = بِل bel » ؛ « دیر dir = دِر der » ؛ « تیغ tiγ = تِغ teγ » ؛ « سیخ six = سِخ sex » ؛ « سیب sib = سِه(سِف) se(f) » ؛ « دیو div = دِبdeb ( با تبدیل / و / به / ب / ) » ؛ « دیز(ی) diz(i) = دِز dez » ؛ « ریز riz = رِز rez » ؛ « زیر zir = جِر jer ( با تبدیل / ز / به / ج / ) » ؛ « تیز tiz = تِج tej » ؛ « سیر sir = سِر ser (اشباع شدن) » ؛ « شیر šir = شِر šer ( نام حیوان) » و... . دقتنظر نیاکان ما در درستی تلفظ « شیرِ آب » درخور ستایش و آفرین است.
- يکشنبه 14 ارديبهشت 1393-16:48
با سلام. ممنونم . جالب بود
- پنجشنبه 10 بهمن 1392-17:3
پژوهشگر ارزشمند مازندرانی! من هم با شما موافقم که با وجود تفاوت و تضاد معنایی، میان دیو در فارسی و دِو در پهلوی با دِو (تلفظ با کسره کشیده) در مازندرانی جدایی واژگانی نیست و با هم متناظرند (هرچند دِو در مازندرانی کنونی و دوره صفویه به انسان ـ نه خدا ـ اطلاق شده و لرد و عالیجناب معنا می دهد و این باید در ریشه یابی لحاظ شود که دِو در کجاهای جهان و از کی به انسان هم اطلاق می شده؟) اما قصد من چیز دیگری بود! شما در مقاله بالا دیو را با دِب متناظر دانستید اما من مخالفم. چنان که خودتان هم قبول دارید، دیو در فارسی و دِو در پهلوی با دِو (تلفظ با کسره کشیده) در مازندرانی متناظرند (به رغم تضاد در معنا)، اما دِو (تلفظ با کسره کشیده) و دِب (تلفظ با کسره عادی) در مازندارنی، دو واژۀ متفاوت با معانی و کارکردهای متفاوت اند که نباید یکی پنداشته شوند (معنای هر دو را پیشتر یاد کردم) بنابرین دِب با دیو فارسی و دِو پهلوی متناظر نیست و باید جور دیگری ریشه یابی شود. برخی دِب را دِو (با کسره عادی) تلفظ می کنند که در این جا نیز، هم در لفظ و هم در معنا با دِو (تلفظ با کسره کشیده) متفاوت است و نباید آن دو را از یک ریشه گرفت. «پاینده و پیروز باشید»
- پنجشنبه 10 بهمن 1392-16:32
با سپاس از آقای ذبیحی (ظاهرا مازندنومه نظراتی که جلوی نام چیزی ننویسیم را ثبت نمی کند از این جهت نظرات دیشبم به شما نرسید). با شما موافقم که واکه میانی خنثی در زبان ما وجود ندارد اما در زبان فارسی تنها یک حرف کسره وجود دارد {تعریف حرف از زبان دکتر پرویز ناتل خانلری: جزء بسیط و مشخص و مفارق را حرف می خوانیم} در زبان فارسی هر چقدر کسره را بکشیم یا کوتاه تلفظ کنیم مفارقتی در معنا ایجاد نمی کند اما در مازندرانی وقتی کسره عادی را می کشیم در موارد زیر تفاوت در معنا ایجاد می شود: اَره/ اَرِ، ره/ رِ، سه/ سِ، و... یعنی ما در گیلکی مازندرانی دو حرف کسره داریم هر چند هیچ یک، نشانه الفبایی در خط عربی ندارند. به علاوه ضمه کشیده هم داریم. بنابرین نظام واکه ای کمی هم چنان برقرار است چون تفاوت در مدت کشش، تفاوت در معنا ایجاد می کند و کسره در لِ، اَرِ، رِ و... همان کسره فارسی نیست و باید حرف الفبایی جداگانه ای حساب شود اصلا مصوت های مازندرانی از فارسی بیشترند و نباید آن ها را به زور با فارسی مطابقت داد. با تشکر از مازند نومه به خاطر ثبت این نظرات که به ما امکان برقراری ارتباط با پژوهشگران را می دهد.
- چهارشنبه 9 بهمن 1392-23:23
ممکن است بفرمایید که شیر به معنای حیوان در کجای مازندران شر تلفظ می شود؟
- پنجشنبه 10 بهمن 1392-13:47
درود
برای مناطقی که این لغت را به صورت « شِر » تلفظ میکنند میتوانید به جلد سوم فرهنگ واژگان تبری( گروه مولفان، 1381، تهران: احیاء کتاب)، صفحۀ 1450 مراجعه فرمایید. اما ممکن است این کتاب در دسترس همگان نباشد عین آن را نقل میکنم.
« شر šer : شیر، سلطان جنگل:[ مناطق تلفظی آن عبارتند از]: استرآباد شرقی، استارآباد غربی، بهشهر، ساری، بابل، آمل، نوشهر، عباسآباد، قصران.»
البته مناطق یاد شده را تنها مولفان این فرهنگ به آن دست یافتند.
برای دیگر مناطق و چگونگی تلفظ آن و فتحبابی در دوستیهای جدید و ارتباط بیشتر ایمیل خود را در زیر میآورم. برخی از اختلافات تلفظی با شنیدن حل خواهد شد. azabihin@yahoo.com
- چهارشنبه 9 بهمن 1392-12:31
با عرض ادب خدمت همه فرهیختگان.
در زمانی که بسیاری از مازنی ها، متاسفانه با دوری از اصالت زبان مازندرانی و حتی پرهیز و گاه اکراه از استعمال آن، مازندرانی را از حد یک زبان به یک گویش تقلیل داده اند، بررسی آوایی و صرفی و نحوی این زبان ضمن معرفی علمی آن، کوشش بسیار ارزشمندی در جهت حفظ اصالت آن خواهد بود. مضاف بر این که چنین پژوهش هایی، به روشن شدن بسیاری از نکات آوایی و صرفی و نحوی زبان فارسی نیز مدد می رساند. برای جناب آقای ذبیحی که در عصر دود و آهن و دلار، شیفته اصالت فرهنگی خویش اند، آرزوی سرافرازی دارم.
از دوستان عزیز نیز خواهشمندم تا نظرات خود را تا حد امکان به طور مستدل و مستند بیان فرمایند تا هم به کار خواننده بیاید و هم به کار نویسنده. - چهارشنبه 9 بهمن 1392-1:24
در زبان ما هنگامی که بخواهیم با کسی مکالمه ای را از سر بگیرم و درباره موضوعی که هر دو از آگاهیم سخن بگوییم گاهی از حرف ندای: اَره (با کسره کشیده) استفاده می کنیم: اَره! اَشون هادی شون بمونه؟ به نظر شما این کسره کشیده است و از نوع کسره یا واکه میانی خنثی که با کسره در جایگاه تولید تفاوت دارند؟ دو واژه پیش گفته «دِو» و «رِ» نیز کسره شان همین گونه تلفظ می شود که گمان نمی کنم واکه میانی خنثی باشد به علاوه واژه «لِ» به «معنای دراز کشیدن» نیز کسره اش همین گونه تلفظ می شود که گمان می کنم کسره کشیده است: وچه! مره لِ دره! ـ گت گتِ دار ره لِ هدائه! از این که این ها را با حوصله می خوانید و پاسخ می دهید از شما کمال تشکر را دارم و برایتان آرزوی موفقیت و عزت می کنم.
- چهارشنبه 9 بهمن 1392-10:8
درود و سپاس از محبت شما
با نظر شما موافقم چون خود نیز همین را گفته بودم. نشانۀ کسره ( –ِ e ) در مثالهای: اَرِه are ؛ دِو dev ؛ رِ re ؛ لِ le همان کسره است که در زبان فارسی هم وجود دارد نه واکۀ میانی خنثی؛ من نیز در نوشتهام آن را واکۀ میانی نخواندم بلکه از آن به عنوان کسره یاد کردم. واکه میانی خنثی در زبانهای فارسی و پهلوی وجود ندارد و نشانۀ آن در خط دیندبیری مشخص و معیّن است.
- چهارشنبه 9 بهمن 1392-1:14
واژۀ دِب یا دِو به معنای جن می باشد (نصاب تبری) که قدیمبی ها آن را مسبب برخی بیماری های ناشناخته می دانستند (دِب بزوئه/ دِب بندسته) و با دیو که در سنت اوستایی موجودی پلید و دستیار اهریمن بود متفاوت است. برای واژۀ دیو گفته می شود دِو (با کسره کشیده) هم چنان که لرها و سیستانی ها هم هنگام تلفظ آن کسره را می کشند با این تفاوت که در زبان ایشان دِو (دیو) معنای منفی می دهد اما در زبان ما معنای مثبت می دهد (البته نه نزد همگان) به خاطر همین در کجور خاندان دیوِج (دیوسالار بعدی) را می بینیم و در بندپی و سوادکوه خاندان دیو و در دوره صفویه خاندان دیو هم در متون حکومت مرکزی و هم در متون محلی فصلی از تاریخ هستند مطمئنا زمانی که زمینداران و قدرت جویان در پی ارائه پیشینه درخشان هستند و نام خاندانی مناسبی دارند (روزافزون، کیا، رئیس و...) دیوان سواته کوه نمی آیند نام منفی و منحوس برای خود برگزینند بلکه با افتخار تحت عناوین: اَرجنگ دیو، الوند دیو، شمس الدین دیو، لهراسب دیو، سهراب دیو و... به دنبال کسب قدرت هستند (پس نباید با قبیله کلب در اعراب مقایسه شود) بنابرین واژه دیو به دب تبدیل نشده بلکه متفاوتند و دِو با کسره کشیده معنای مثبت دارد و این خلاف سنت زردشتی و زبان های پهلوی و اوستایی است که یعنی ریشه در آن ها ندارد و باید در جای دیگر جست و جو شود
- چهارشنبه 9 بهمن 1392-10:7
درود- نظرات ارزشمندتان را خواندم و مواردی را یادآور میشوم.
قطعاً آنچه را که شما در بارۀ معنی دیو و خاندنهای منتسب به آن گفتید صحیح است. اما بار معنایی منفی این لغت در سنت زردشتی و زبان پهلوی و اوستایی دلیل بر جدایی واژگانی این لغت نمیگردد. این نه به آن معنی است که این لغت از اوستایی آمده است ( هرچند در آن وجود دارد) بلکه واژگان قبل از دین مزدیسنی نیز وجود داشتند و همان لغات وارد دین جدید و کتابشان شده اند.
پیش از زردتشت دیو لغتی با بار معنایی مثبت بود که ظاهراً مردم مازندران با پایبندی به دین گذشته؛ این واژه را با همان بار معنایی مثبت در نزد خود حفظ نمودند. مازندران و همچنین گیلان هر چند در گسترۀ شمالیِ « ایرانشهر » قرار داشتند و کیش غالب در کشور نیز مزدیسنی بود اما نبود نشانههای غالب این کیش در شمال، نگاه دینپژوهان را به سوی دیگر کیشهای باستانی که اتفاقاً شواهد باستانشناختی و اعتقادی آن نیز وجود دارد سوق میدهد. قطعاً با تائید و تاکید بر وجود آن کیش، نحوۀ معیشت و نگاه مردم به امور اجتماعی و مذهبی و... نیز دگرگون شده و منطبق با آن خواهد شد. لذا لغات بسیاری که از یک ریشه بودند بار معنایی متفاوتی به خود گرفتند. ( مانند: « اسورا »( اهورا ) به معنی خدا ( روشنایی ) که پیش از زردشت به معنی اهریمن بود و « دیو » که در معنای خدا کاربرد داشت و پس از آن در همان کیش معنای اهریمن به خود گرفت.
- چهارشنبه 9 بهمن 1392-0:55
من تصور نمی کنم که واکه میانی خنثی باشد چون لب ها هنگام تولید آوا گسترده می شوند و حالت خنثی ندارند و مدت کشیدن آن به اندازه «ای» در فارسی می باشد
- سه شنبه 8 بهمن 1392-21:42
سلام و درود بر همه دوستان و اندیشمندانی که به بنده ابراز محبت و لطف کردند. از بیان دیدگاه های دوستان بسیار آموختم باشد که این همیشه دانش آموز از محضر صاحب نظران ارجمند بهرمند گردد.
من الله توفیق - سه شنبه 8 بهمن 1392-16:7
هنوز هم در زبان مردم مازندران تفاوت در مدت کشش تفاوت در معنا ایجاد می کند:
صندُق لَت ره هِزِن. در ایجا ره با کسره کوتاه یعنی همان را در فارسی؛ اما وقتی با کسره کشیده تلفظ می شود معنای در می دهد:
کِرگ کِلی یِ رِِ ره دَوِند. رِ (با کسره کشیده) در کرگ کلی است و ره (با کسره کوتاه) علامت مفعول است. واژگان دیگری نیز هستند...- سه شنبه 8 بهمن 1392-21:40
دوست گرامی - با سپاس از وقتی که گذاشتید.
دو مثالی که آوردید و از آنها با نام « کسره کشیده » و « کسره کوتاه » نام بردید به ترتیب « کسره » با نشانۀ /e/ و « واکه میانی خنثی » با نشانۀ (به تقریب در میانۀ مازندران) /ә/ نام دارند. این تفاوت معنایی ایجاد شده به خاطر حضور دو واج مستقل میباشد و تفاوت آنها در جایگاه تولید است نه تفاوت در مدت کشش.هر چند مدت کشش در آنها وجود دارد.( واکه میانی خنثی از شرق تا غرب مازندران از بسته تا باز تلفظ میشود نشانههای آن را میتوانید در جدول IPA مشاهده بفرمایید). این مطلب را با خواندن کتاب « پرور دیار فراموش شده » برای جناب پروری نیز صادق میدانم.
- سه شنبه 8 بهمن 1392-0:35
به نظر من هم یای مجهول در بین آنهایی که کمتر صقد کلاس گذاشتن دارند و تلفظ مازندرانی را مایه کسر شان نمیدانند (مثلا پیرتر ها) همچنان مشاهده میشود.
- دوشنبه 7 بهمن 1392-22:36
از پژوهشگر ارزنده جناب ذبیحی به واسطه نگارش شیوا و رسایشان سپاس دارم و همچنین از مدیران مازند نومه وزین@
- دوشنبه 7 بهمن 1392-19:23
نمی دانم این مطلب به درتان می خورد یا نه . در بسیاری از روستاها به تکه چوبی ناودانی شکل که در مسیرآب قرار گرفته و آب از آن فرو می ریزد شِرشِری می نامند . شاید هم به خاطر صدای شر شر آن
- سه شنبه 8 بهمن 1392-22:48
به نظر من بخاطر صدای شرشر آبست
- دوشنبه 7 بهمن 1392-17:3
مردم تاجیکستان و برخی نقاط افغانستان، هنوز هم یای مجهول را به کار میبرند. متاسفانه امروزه بیشتر مازندرانی ها تلاش می کنند در این گونه موارد، با فارسی هماهنگ شوند که این کار درستی نیست. مثلا مانند فارس ها هر سه نوع شیر را یک جور تلفظ می کنند. آنان گمان می کنند که پیشینیان اشتباه میکردند.
- دوشنبه 7 بهمن 1392-5:8
در متن و از قول نویسنده محترم آمده است :
چرا به عامل باز و بسته شدن آب در فارسی شیر و در مازندرانی شِر می گوییم ؟
درست این است و باید این گونه پرسید :
چرابه مجرای قابل کنترل آب در فارسی شیر و در مازندرانی شِر می گوییم ؟
راستی اگر عامل باز و بسته شدن را از بدنه شیر باز کنیم چه چیزی باقی خواهد ماند؟ مسلماً باز همان شیر یا به مازندرانی، شِر خواهد بود اما جز جدا شده از آن شیر یا شِر نامیده نخواهد شد . متاسفانه در نوشته بالا باقی مطالب نیز با مشاهداتی بعضاً نادرست همراه شده است .- سه شنبه 8 بهمن 1392-0:37
خب راجع به این مثالی که فرمودید شیر یک کلیت لایتجزا هست. شیر کامل آن عامل باز و بسته کردن را هم در بر میگیرد.
- سه شنبه 8 بهمن 1392-11:45
حال آیا شما همان عامل باز و بسته کردن را که گفته ایدشیر یا شِر می خوانید ؟مسلماً خیر
- يکشنبه 6 بهمن 1392-21:2
تمامی نقاط مازندران شر تلفظ می کنند و این نشان می دهد بحث اقای ذبیحی درست است.
- يکشنبه 6 بهمن 1392-20:58
دوست گرامی جناب آقای ذبیحی ارجمند : درود مرا از فرسنگ ها ی دور بپذیر . شما بیگمان یکی از دقیق ترین پژوهشگران مازندران هستید . مقالات گاهشماری شما بی نظیر و راهشگا است همه مطالب بالا را قبول دارم . جز یک مطلب و آن اینکه که یای مجهول در بسیاری از نقاط مازندران به کسره تبدیل نشده است و همان یای مجهول همانند زبان پهلوی باقی مانده است . خوانندگان را در این زمینه به کتاب پرور دیار فراموش شده ارجاع می دهم .
- شنبه 5 بهمن 1392-20:2
تشکر از دوست ارجمندم جناب آقای علی ذبیحی....ایکاش این مباحث اینگونه طرح نمی شد...فضای عمومی سایت ها عرصه را بر یک بحث علمی و کارگشا می بندد.سپاس فراوان از مدیر محترم سایت که خود از پژوهندگان فرهنگ مازندران است.
- جمعه 4 بهمن 1392-22:21
شیر، لوله ای است پیچ دار یا شیر ، پیچی است لوله دار !؟ برخلاف دهخداکه اولی را گفته است آقای ذبیحی ظاهراً دومی را درست می دانند و بر آن اصرار دارند .چرا؟
دسته شیر و اهرم شیر و از این قبیل چطور معنی می شوند ؟