تعداد بازدید: 8924

توصیه به دیگران 2

سه شنبه 19 فروردين 1393-23:5

مقدمه یک کتاب منتشر نشده

کشف مازندران باستان

برداشت های اشتباه سبب شد تا اتفاقات مهم تاریخ مازندران باستان که سر رشته هایی مهم از تاریخ ایران نیز هست ، از نظر ها دور بمانـَد.


مازندنومه؛ سرویس فرهنگی و هنری، درويش علي کولاييان: ایران خاستگاه تمدن های بسیار کهن است ،اما آغاز تمدن1 در مازندران و گیلان چون دیگر مناطق ایران نیست و با تاخیر صورت پذیرفت.

 وجود جنگل و حجم  گسترده رویش است که مازندران و گیلان را از دیگرنواحی ایران متمایز می کند. اقلیم جنگل برای سکونت و شهر نشینی و کشت و زرع مناسب نبود، به همین دلیل کهن ترین نشانه ها از تمدن، در سواحل جنوبی دریای مازندران، متعلق به عصر آهن است2.

گرچه در حاشیه و اطراف این اقلیم ، بقایایی از عصر مفرغ به چشم می خورَد ولی این آتار مربوط به مازندران و گیلان نیست بلکه به تمدن های برخاسته از فلات ایران مرتبط است .

        حجم عظیم رویش و روییدن علف های هرز، زراعت را، در اقلیم جنگل مشکل می ساخت . دشت ها در مازندران پوشیده از جنگل بود . فقط ابزار ساخته از آهن این امکان را فراهم می ساخت تا خاک عمیق و بارور از سایه سار درختان و ریشه های سخت و به هم پیچیده رها شود و جنگل های انبوه به کشتزار ها بدل شوند.

مناطق بین النهرین و فلات ایران این چنین نبود. در این قبیل مناطق حتی در نبود ابزار ها از جنس آهن،  مقابله با رویش های ناخواسته  آسان بود یعنی، به سبب شرایط اقلیمی و قلت باران، گیاه هرز مزاحمتی چندان را به بار نمی آورد .

        علاوه بر ابزار مناسب، تجربه و نوع کشت نیز در مناطق جنگلی تعیین کننده بود . براساس شواهد ، اولین تجربه ها از این نوع به مردمان شمال هند تعلق داشت . شمال شبه قاره هند و  اطراف رود گنگ همان ناحیه است که در سده های پایانی قبل از میلاد، خاستگاه امپراطوری هند باستان شده است.

        طبیعت مازندران شباهت قابل توجهی به شمال هند دارد تا آنجا که درغرب شبه قاره هند و در محدوده آسیا جایی سراغ نداریم که به لحاظ نوع اقلیم و میزان رطوبت و حرارت به اندازه مازندران شباهت به شمال هند داشته باشد .

           پیش از ظهور تمدن در مازندران ، کشاورزی دشت های وسیع اطراف رود گنگ به کمک ابزار آلات آهنی صورت می گرفت و از برکت آن ، همانطور که گفته شد امپراطوری پرجمعیتی در شمال شبه قاره هند در قرن های واپسین پیش از میلاد شکل گرفت . یعنی همزمان با سقوط هخامنشیان درایران بود که امپراطوری نو بنیاد شمال شبه قاره هند قدعلم کرد3 و جمعیتی معادل یک سوم جمعیت جهان آن روز را به خود اختصاص داد
         
            وسعت دشت های پوشیده از جنگل پیرامون رود گنگ ، در طول این رودخانه ی عظیم ، ده ها بار وسیع تر از مناطق درخت خیز مازندران و گیلان است وهمان طور که گفته شد، آن زمان این دشت ها با کاربرد ابزار آهنی و استفاده از چارپایان به زیر کشت در آمدند و ازاین راه بود که غذای کافی برای ده ها ملیون نفر فراهم می شد .نکته ای جالب توجه این است که برآورد میزان جمعیت مثلاً برای آن زمان ، در محدوده سرزمینی متعلق به ایران ِامروز، از چند میلیون نفر بیش تر نبود4 .

        منطقه عظیم رود گنگ که ابتدا پوشیده ازجنگل بود پس از آماده شدن برای کشت و کار، به بزرگترین منطقه کشت شالی در جهان تبدیل شد . این ناحیه امروز هم بی نظیر است ، قریب به ششصد نوع  برنج و نیز علوفه برای ده ها میلیون راس دام ، آنجا تولید می شود. جمعیت امروز ساکن در ناحیه(اتار پرادش ) قریب به دویست ملیون نفر است .

            انتقالِ تجربیات از شمال هند به شمال ایران (فرشواد گر5 ) تحولی دگرگون ساز بود . شروع کشت شالی توسط مهاجرانی از شمال هند در مازندران، منطقه را دگرگون کرد . این تحول درعصر تسلط یونانیان(سلوکیان ) بر ایران آغاز شد6 .

 در تعامل و همزیستی با قوم ایرانی پارت و با گذشت زمان بود که این مهاجران آریایی، منشا پرجمعیت ترین و مهم ترین اقوام ساکن در شمال و شمال غرب ایران می شوند.    

             آمدن دسته ای مهم از مهاجران هندو به شمال ایران یک ماجرای تاریخی با اهمیت است.

 در نیمه های دومین قرن پیش از میلاد که سرزمین ارمنستان از کنار دریای مازندران تا اعماق خاک ترکیه امروز وسعت داشت دسته ای از مهاجران هندو ساکن این کشور(ارمنستان )نیز می شوند . سرکوب و قتل عام اعقاب همین مردم در ارمنستان است که پانصد سال بعد (قرن چهارم پس از میلاد )  اتفاق افتاد و در تاریخ به ثبت رسیده است.

 مردمی که قتل عام و سرکوب می شدند در آن زمان جمعیتی هنگفت از ساکنان چندین شهر بوده اند . این سرگذشت در تاریخ ارمنستان (تاریخ تارون- روایت زنوب گلاک  Zenob Glak) به قلم مورخان ارمنی آمده است7 . طبق روایت زنوب گلاک که خود یک کشیش مسیحی بود، نو آیینان مسیحی همراه با جنگجویانی از قلمرو امپراطوری روم  ،به رهبری گریگوری مقدس(منور ) ،عاملان این قتل عام معرفی می شوند  .

             علاوه بر شواهد وسیع زبانی و فرهنگی که نگارنده در نوشته های خود مکرر بدان ها اشاره می کند ،حضور هندو ها در ارمنستان سند مهمی از مهاجرت در همان دوران از شمال هند به شمال ایران است . مساعد ترین ناحیه در مسیر حرکت مردمان مهاجر (جاده به اصطلاح ابریشم )8 و شاید بهترین مکان برای آنان، با توجه به شرایط  آن زمان، منطقه مازندران بود.

 به دلائل کافی ، مازندران آن زمان و به هنگام عبور مهاجران ، برخوردار از جمعیتی بسیار محدود بود و امکانات بسیارغنی آن(زمین و آب و جنگل ) هنوز مورد استفاده ی چندان نبوده است. چنین شرایطی این امکان را پدید می آورد که گروه های پیشاهنگ مهاجران و به احتمال، قوی ترین گروه شان ، مازندران را برای سکونت و تولید ثروت اختیار کنند.

 بدین ترتیب است که با استفاده از آب فراوان و زمین بارور، بعد ها مازندران به کانونی نیرومند از تولید ثروت بدل می شود . بر اساس شواهد این تحول همزمان با ظهور اشکانیان و موافقت آنان و در حقیقت با رضایت یونانیان مسلط بر ایران آغاز می شود9 .

            روایت مورخان ارمنی از قتل عام اعقاب هندوها در ارمنستان که بدان اشاره نموده ایم  یاد آور روایت شاهنامه از هفت خوان رستم است . به اعتقاد ما، ماجرایی که شاهنامه از مازندران هفت خوان روایت می کند، شبیه همان ماجرایی است که در ارمنستان رخ داد با این تفاوت که در مازندران سرکوب مازندرانیان به دست ایرانیان زردشتی صورت گرفت.

 این اتفاق دو قرن پس از ماجرای ارمنستان است و در اواسط نیمه دوم عصر ساسانیان روی داده است. ذکر سانسور شده ی خبر این ماجرا در تاریخ، از سانسور سخت ساسانیان حکایت می کند. خبر این ماجرای تلخ در نسخ تاریخی مربوط به مازندران کوتاه و بدون شرح و ناگویا  این چنین آمده است : " آمدن کیوس به مازندران و پایان کار اولاد جسنف!" . در فرازی دیگر باز هم به این نکته اشاره خواهیم نمود.

              حضور برهمنان که والاترین کاست در جامعه کاستی و طبقاتی هند قلمداد می شدند ، درخور اهمیت است. برهمنان همیشه سهمی ناچیز از جمعیت هندوان اما به لحاظ فرهنگی در میان آنان ممتاز بوده اند.  نگارنده در آثار متعلق به خود نشانه های مهمی از حضور برهمنان و اعقابشان در مازندران ، حوزه تجن ، ارائه نموده است .

           برهمنان خواندن و نوشتن را  ، حتی  قرن ها پیش از میلاد می دانستند و در هند این فن در انحصار آنان بود . بسیار محتمل است که عنوان احترام آمیز دیو ( دِوَ ) از سوی مردم مازندران خطاب به آنانی نیز بود که برهمن بوده اند10 .دیو ها یا همان برهمنان شاید بعد ها بر اثر اجبار خط را به مردمان پارتی (ایرانیان ) آموخته اند11   .

        به دلیل نقش با اهمیت اجتماعی در میان هندوها، یرهمنان منابع با ارزشی از دانش و فرهنگ با شکوه هند باستان را در اختیار داشته در حفظ آن کوشا بوده اند . " کلیله و دمنه " گویا از سوی حکمای همین مردم و در مازندران تدوین شد و به نظر می رسد که این کتاب سیاست و سیاست ورزی در مقابله با قدرت مرکزی یعنی امپراطوری ایران را، به رجال مازندرانی می آموخت .کتاب کلیله یک بار بر اثر اتفاق در اختیار برزویه ، سفیر فرهنگی انوشیروان قرار گرفت12.

این اتفاق زمانی روی می دهد که انوشیروان در حیات پدر ، فرمانروای یکی دیگر از ایالات ایران است و فرمانروایان خود مختار و رجال مازندران (دیو ها ) با شخص او رابطه ای صلح آمیز داشته اند . آشنایی عمیق ایرانیان با فرهنگ و حکمت متعلق به عصر با شکوه هند ، بطور عمده در عصر سلوکیان و اشکانیان شکل می گیرد و این آشنایی تا عصر ساسانیان نیز ادامه پیدا می کند13


              همانطور که در نوشته های پیشین به همین قلم آمده ،سرانجام مردم مازندران به خاطر عاجز ماندن از پرداخت خراج هنگفت و به دلیل انگیزه های مذهبی، توسط ارتش ساسانی، قتل عام می شوند. آمدن رستم  و در حقیقت رستم عصر ساسانیان به مازندران که  گویا مشابهت اسمی با رستمی دیگر از تاریخ ایران دارد و نیز داستان حماسی هفت خوان او که حاصل پردازش شاعرانه فردوسی بزرگ ما است، همه و همه در حقیقت ماجرای قتل عام همین مردم است.

 این همان قتل عام است که در قرن ششم میلادی، کیوس یا کاوس شاهزاده ارشد ساسانی عامل اجرای آن می شود. این تاخت و تاز ظاهراً با اشاره قباد، شاه ساسانی ، در بحبوحه قحطی14 در ایران و در سایه رقابت و دشمنی کیوس با برادر کوچکترش، انوشیروان صورت گرفت  .

           برداشت های اشتباه سبب شد تا اتفاقات مهم تاریخ مازندران باستان که سر رشته هایی مهم از تاریخ ایران نیز هست ، از نظر ها دور بمانـَد. اگر مستندات تاریخی به حد کافی موجود نیست، مشاهدات وسیع میدانی در دسترس همه هست. این مشاهدات کمک می کند تا پرده از روی حقایق بر داشته شود . کتاب پیش رو شرح همان مصادیق است که در قالب مقالاتی کوتاه(شانزده مقاله ) به علاقمندان عرضه می شود. محتوای کتاب حاضر در حقیقت ادامه مطالب پیشین و در ارتباط با دیگر آثار نگارنده است15 و شرح کشافی از مازندران باستان را به علاقه مندان ارائه میدهد . امید است که پژوهشگران به این راه تازه و یا به دری تازه که به روی همگان  باز شده است.16 توجه نموده آن را نقادانه مورد بررسی قرار دهند .

         
        پانویس :

        1-     تعبیر  و یا تعریف تمدن ( civilization )  گاهی اختلاف نظر های جدی را آشکار می کند . بنا به نظر اغلب کارشناسان ، تمدن ها میزانی از تولید مازاد داشته ، از جمعیتی قابل توجه و از نظمی سیاسی و مالیاتی برخوردار بوده اند و امکاناتی در جهت آموزش داشته اند .
               
        2-    عصر آهن دورانی را شامل است که فلز آهن به گونه ای فراگیر و متداول به کار گرفته می شود . دوران پیش از آهن به «دوران مفرغ یا برنز»  و دوران پیش از مفرغ  نیز به عصر حجر (دوران نوسنگی) شهرت دارد . دوران نوسنگی حدود نُه هزارسال پیش از میلاد آغاز شد ، عصرمفرغ  به سه هزار و سیصد سال پیش از میلاد  و آغاز عصر آهن نیز به هزار و دویست سال پیش از میلاد می رسد . اولین ارتش کاملاً مسلح به سلاح وابزار آهنی در تاریخ ، متعلق به دولت آشور بوده است (نهصد سال قبل از میلاد ).

        3-    نگاه کنید به کتاب " نگاهی نو به تاریخ مازندران باستان" – درویش علی کولاییان نشر گیلکان – 1391 ص. 268

        4-    با مبنا قراردادن رقم جمعیت جهان در عصر میلاد مسیح( 250 تا 300 ملیون نفر ) و سهم میانگین آن برای محدوده ایران امروز .

        5-    گویا  نام "فرشواد گر"  چون نام " مازندران " اول بار از زبان مهاجران شنیده شده است .  واژه مازندران را پیش از این شرح داده راجع به مفهوم سنسکریت آن در همین کتاب نیز خواهیم گفت . سنسکریت پریشاوات گر در فونتیک هاروارد - کیوتو  purISavat  giri نوشته می شود و معرف کوه یا کوههای پوشیده از خاک نرم است. پیدا است کوه ها در منطقه " فرشوادگر " به دلیل داشتن پوششی ضخیم از خاک نرم، در رطوبت  مناسب و درجه حرارت مناسب پوشیده از جنگل شده اند  . به این اصطلاح نیز در کتاب حاضر اشاراتی خواهد شد .

        6-      یونانیان در روایت آمدن اسکندر به ایران ،از کشت شالی در شمال خبری نمی دهند . اسکندر در فصل گرما یعنی فصل کشت شالی از شمال عبور می کند.به علاوه اطلاق نام مردم فقیر و راهزن به مردمی  موسوم به مارد در منطقه از سوی یونانیان(کتاب تاریخ ایران باستان تالیف حسن پیرنیا – موسسه انتشارات نگاه –  1386 - صفحه 1828 و ...) گویای این مطلب است که از برنج در این ناحیه خبری نبوده است . آن زمان برنج از اقلام گران قیمت محسوب می شده است و در تجارت اهمیتی فراوان داشت . ر.ک . به مقاله " رود خانه تجن در زمان عبور اسکندر" در همین کتاب .

        7-    نام زنوب گلاک که کتابش در اصل به زبان سریانی بوده در کتاب تاریخ ایران باستان تالیف حسن پیرنیا در صفحات 89 و 1800 و 2123 آمده است .
             شرح قتل عام اعقاب مهاجران هندو در ارمنستان، از قول زنوب گلاک ، در منابع زیرنیز آمده است :
        -    Memoir of Hindu Colony in Ancient Armenia. By Johannks Avdall –Journal of the Asiatic   Society of Bengal volume 5
         
                 
        -    Hindoos in Armenia Written by Dr.Mesrob Jacob Seth(Armenians in India, 1982-    Published by Armenian Church Committee of Calcutta)
                                              
                                                                              
 8-راه به اصطلاح ابریشم در خشکی، همیشه از کنار دامغان ، ازجنوب مازندران و از  نزدیکی  حوزه تجن می گذشت.

        .                                      
 9-این مطلب آشکار است که یونانیان پس از تصرف امپراطوری هخامنشی، شهر های
        مهاجر نشین بسیاری را در ایران بر پا کرده اند .

        10 - سنسکریت دیو ( deva)علاوه برخدایان به فرمانروا و به رجال عالیمقام و از جمله به  
                                 برهمنان نیز اطلاق می شده است (فرهنگ سنسکریت مونیر ویلیامز ).
         بیت زیر یادآور اتفاقی بزرگ در تاریخ ایرانیان و از زبان شاهنامه است و حکایت می کند که دیوان(مردم دیو ) خط را به ایرانیان آموختند:
         نبشتن به خسرو بیاموختند  /  دلش را به دانش بیفروختند ( شاهنامه فردوسی – غلبه تهمورث بر دیوان)

        11-    دسته ای از مردم در حوزه تجن " بریمان " اند .آنها خاندان های متعددی را شامل می شوند و فقط در حوزه تجن زندگی می کنند . این مردم خودرا در اصل مهاجر دانسته معتقدند از جایی دور به مازندران آمده اند .آنها نمی دانند چه زمان و از کجا آمده اند . نگارنده در نوشته های خود از جمله در کتاب حاضر مطالبی را درباره بریمان ها و اندرامی ها و کاردرها در حوزه تجن آورده است و به اعتقاد او بریمان هااز بازماندگان مردم برهمن اند . ر. ک. "مازندران هفت حوان ،نام ها و مکان ها"

        12-    قانع کننده نیست که اصل "کلیله و دمنه"  در هند تالیف شد چرا که  نسخه هندی) پنچه تنتره( سابقه ای بسیار کوتاه تر از "کلیله و دمنه"   دارد . پنچه تنتره هزارو دویست سال پس از میلاد تالیف گردید حال آن که ترجمه پهلوی کلیله  پانصد تاششصد سال پس از میلاد حاصل شده است . به اعتقاد نگارنده  اصل کتاب کلیله توسط حکمای مازندرانی و به زبان سنسکریت یا زبانی نزدیک به آن ( زبان مازندرانیان ) تالیف شد  ر.ک. " کلیله و دمنه از کجا آمده است ؟ " نگاهی نو به تاریخ مازندران باستان -  نشر گیلکان 1391

        13-    واضح است که فارسی کهن و زبان اوستایی با سنسکریت ودایی مشترکات فراوان دارند. همچنین می دانیم که در مناطق وسیعی از ایران هخامنشی  حتی پس از ظهور زردشت ، طوایفی به آیین باستانی هند (دیو یسنا ) زندگی کرده اند اما این مطلب مانع آن نمی شود که تحولات فرهنگی برآمده از روابط ایران و هند در عصر سلوکیان و اشکانیان ، نادیده گرفته شود . در زمان سلوکیان و اشکانیان حکومت هند بزرگترین حکومت ها در سطح جهان است . مهاجرت شالیکاران هندو همراه با برهمنان، به شمال ایران و به مازندران، درهمین زمان اتفاق افتاد . بعضی گفتارهای نفرت آلود در اوستا علیه مردم دیو در شمال ،اشاره به همین قوم است که تا اواخر عصر ساسانی، به ویژه در حوزه تجن، به آیین خود وفادارمانده به آیین زرتشت نبوده اند . آن قبیل گفتارها در اوستا از سوی پژوهشگران، افزوده ها به این کتاب تعبیر می شوند . برای اطلاع بیشتر از موضوع، در صورت تمایل به مقالات همین کتاب و یا دیگر نوشته ها به همین قلم مراجعه فرمایید

        14-    زروی هوا ابر شد ناپدید / به ایران کسی برف و باران ندید ( قحطی عهد قباد ساسانی – شاهنامه فردوسی )

        15-    کتاب های مولف عبارتند از 1- ساری و آغاز تمدن برنج در مازندران و گیلان – انتشارات شلفین 1385  2- مازندرانی و سنسکریت کلاسیک روایت واژه ها  - نشر چشمه  1387  3- نگاهی نو به تاریخ مازندران باستان -  نشر گیلکان 1391  4- کشف مازندران باستان  (کتاب حاضر )

        16-    استاد دکتر منوچهر ستوده که سال های طولانی از عمرش صرف پژوهش در تاریخ مازندران و ایران شده است در سال 90 پس از بر رسی نوشته های مولف در دستخطی خطاب به او چنین اظهار عقیده می کند : راهی تازه گشوده و دری تازه باز شده!


  • جمعه 28 شهريور 1399-17:58

    فکر نمیکنم 2000 سال پیش مهاجرت از هند به مازندران انقدر ساده بوده باشه

    • جمعه 17 اسفند 1397-11:36

      مازندرانی ها اروپای هستند ختم کلام

      • ادریس مازنیپاسخ به این دیدگاه 2 1
        جمعه 17 اسفند 1397-11:34

        من در روستای در مامطیر (بابل) زندگی میکنم و ما ها در زبان مازنی خدا را دیو .میگویم و خیلی چیز ها مازندرانی ها اگر با زبان اصیل خود باشند و با لباس بومی خود .غیرت طایفه خود را نشان میدهند

        • جمعه 28 خرداد 1395-22:10

          برای دانستن صحیح تاریخ قدیم و اصیل مازندران به لینک تحلیلی زیر مراجعه کنید

          http://divdorod.blogspot.se/

          • الکساندرپاسخ به این دیدگاه 3 2
            پنجشنبه 17 ارديبهشت 1394-0:34

            خیلی از ما مازندرانی ها , به هیچ وجه شباهتی به هندو ها و حتی به ایرانی ها نداریم
            این که شما میفرمائید مازندرانی ها و گیلانی ها از شمال هند هستند و داستان گاو مازندرانی , به جوگی ها و گدار ها (گدار به معنی گاو در)
            میرسه به نظر من و باقی بیشر به اسلاو ها شباهت دارند

            • با الکساندر دوست داشتنی !پاسخ به این دیدگاه 7 1
              سه شنبه 19 خرداد 1394-17:19

              تیره و نژاذ فقط به رنگ پوست و به رنگ مو نیست . بلکه به بسیباری از عوامل ژنی دیگر نیز وابسته است . چه بسا آفریقایی سفید پوست با موهای بلوند و چه بسا اروپایی نژاد با رنگ پوست تیره . ما با تعددِ بسیار ژن ها در انسان روبرو هستیم و تنها یک یا چند ژن معرف تیره و مسقط الراس فرد نیست .بد نیست به شمال هند سفری ذاشته و یا در مورد تنوع ظاهری مردم آنجا مطالعه کنید . بر اساس مکتوبات نویسنده ، مردم از کاست های مختلف شمال هند به مازندران مهاجرت نموده اند . جدایی کاست ها تا سال های اخیر نیز در مازندران مشهود و آشکار باقیمانده است ، جمعیت غالب مردم گیلان و مازندران به لحاظ نژادی به مردم قفقاز و به مردم ارمنی نزدیک، و از تیره های دیگر ایرانی به اروپایی ها نزدیک ترند . امیدوارم که این مطلب آخری به شما اگر مازندرانی هستید حس امتیازی را منتقل نکند . امتیازات قومی و فرهنگی به نژادی خاص وابسته نیست و در ژنتیک مردم خلاصه نمی شود .

            • مهرداد یوسفیپاسخ به این دیدگاه 3 2
              چهارشنبه 27 فروردين 1393-18:56

              برابر تازه ترین یافته ها شرق قاره آفریقا خاستگاه و گهواره انسان مدرن خردورز می باشد که در آنجا تکامل یافت و گروه هایی از آن طی چندین سده از آفریقا بیرون آمده و نخست در خاورمیانه و سپس در سراسر گیتی پراکنده شدند و گاهی با نئاندرتال ها آمیختند که یافتن 1 تا 3 درصد ژن نئاندرتال در ژنوم انسان غیر آفریقایی نشانگر کوچ یاد شده و آمیزش نیاکان ما با انسان نئاتدرتال دارد همه این یافته ها به لطف پژوهش های ژنتیکی بر روی ژنوم میتوکندری و ژن های کروموزوم y به دست آمده است یعنی ژن های بازمانده داستان آن سفر تاریخی و جریان ساز را هویدا و بازگو می کنند زیرا نه از آن زمان بسیار دور نشانه چندانی از زبان و فرهنگ و ابزار و استخوان سالم بر جای نمی ماند که دانشمندان بتوانند پاسخگوی انبوه پرسش ها و کنجکاوی هویت جویان باشند امروز دانش ژنتیک می تواند در کنار دیگر شواهد به یاری پژوهندگان آمده و به پژوهش آنان اعتبار و جهت بدهد همانگونه که آقای درویشعلی کولائیان پس از خواندن یافته های پژوهشکده آلمانی مبنی بر شباهت ژنتیکی مازندرانی ها به مردم قفقاز از احتمال تداوم کوچ به ارمنستان و سراسر قفقاز در تکمیل نطریه خود یاری گرفتند هر چند ایشان بر فرهنگ مشترک و عناصر سازنده آن تمرکز کرده اند.

              • يکشنبه 24 فروردين 1393-14:44

                نویسنده بی نام بفرماید که جمعیت غالب مازندرانی ها از کجا آمده است؟ به نظر می آید که هیچ کس نمی تواند دقیقاً بگوید که از کجا آمده است و ادعا کند که نژادش خالص است و اهمیتی هم ندارد امروز پژوهشگران پیشرو دیگر از نژاد سامی، آریایی، ایرانی یا هندی سخن نمی گویند بلکه از اقوام سامی، آریایی، ایرانی یا هندی سخن می گویند. چون نژاد دیگر شاخصۀ قومیت و فرهنگ و تمدن نیست و حتی ثابت شده که ژنتیک هم یک امر اکتسابی است یعنی در طول تاریخ توسط بشر کسب شده است. بنابرین سخن کولاییان کشف قومیت و فرهنگ و تمدن قوم گیلک (مردم بومی مازندران و گیلان) است که ریشۀ آن کجاست و چگوته به وجود آمده و چگونه شکل گرفته است که به عقیدۀ ایشان تبار قومی، تمدنی، فرهنگی ما به اتار پرادش برمی گردد که از آنجا کوچیدیم و تمدن و فرهنگ خود را به مازندران آوردیم و به دلیل محاورت با اشکانیان از آنان هم تأثیر پذیرفتیم. بنابرین اهمیتی ندارد که چند نفر از نژاد هندی یا از نسل دیوان و برهمنان مازندران اند بلکه جمعیت غالب و بومی سرزمین های گیلک نشین از قوم گیلک اند که به لحاظ قومی هندی/ پارثی اند. بنابرین به جای فرافکنی و حرف در دهن دیگران گذاشتن (وانمود کردن به این که کولاییان دنبال مسائل نژادی است) اگر مخالفتی با این تئوری دارید بیان بفرمایید.

                • درویش علی کولاییانپاسخ به این دیدگاه 4 3
                  يکشنبه 24 فروردين 1393-1:25

                  از همه ی دوستان متشکرم . آن چه که در نوشته اینجانب این جا آمده اشاره ای به ژنتیک نیست.تنها یکی از کاربران محترم بر اساس نظری که ابراز نمود به مطلبی در نوشته های پیشین من اشاره می کند . آن مطلب ، اشاره به پژوهشی دارد که یکی از موسسات معتبر اروپا با همکاری متخصصین ژنتیک در ایران (دانشگاه تهران ) موفق به انجام آن شده است و نیز اشاره به پژوهشی می کند که توسط یک موسسه معتبر در هندانجام گرفته است . خوشحالم کاربر محترمی که بدون ذکر نام اظهار نظر می کنداعتقادشان به تنهاچیز مشترک یعنی فرهنگ پابرجاست . جهت اطلاع ایشان و باقی دوستان محترم عرض می کنم موضوع اصلی تلاش من نیز ریشه مشترکات فرهنگی و موضوع تاریخ و هویت مردم مازندران است .

                  • شنبه 23 فروردين 1393-19:29

                    ادعاي آقاي كولاييان مستند به كدام آزمايش ژنتيك است؟ آيا اين آزمايش آن قدر فراگير بوده است كه قابل تعميم باشد؟ مسلما اگر يك آزمايش فراگير انجام شود نتيجه آن چيزي جز تاييد تنوع ژنتيك در مازندران نخواهد بود! خصوصيات ظاهري مازندراني ها خود اين تنوع را نشان مي دهد! غربي ها مركزي ها و شرقي ها همه با هم فرق دارند و تنها چيز مشترك زبان و فرهنگ است! بله شايد يك گروه در مازندران نسبشان به هند برسد برخي نيز به قفقاز برخي نيز به جاهاي ديگر! اما مسلما اين مبوط به جمعيت غالب مازندراني ها نيست!

                  • پنجشنبه 21 فروردين 1393-19:57

                    بادرود و خدا قوت خدمت استاد زحمت کش و نویسنده عزیز جناب اقای مهندس کولاییان در تاریخ که مجموعه ای از احتمالات و گمانهاست مگر با ارایه مستندات باستانشناسی و قراین موجود زیاد نباید روی مطالب احتمالی مداومت کرد .پیشنهادی که اقای مهرداد یوسفی دادن یکی از قراین اثبات نظزیه حضرتعالی است و در این مملکت اثبات این نظر هم سخت میباشد حتی به وصیت فرای با قول رییس جمهور وقت عمل نشد .لذا با مراجعه به منابع باستانشناسی میتوانید به جوابتان برسید نیاز نیست ما مازندرانیها رو جو گی و گودار بخوانید سپاس

                    • چهارشنبه 20 فروردين 1393-20:55

                      با دورود و سپاس...خیلی جالب بود.

                      • مهرداد یوسفیپاسخ به این دیدگاه 3 0
                        چهارشنبه 20 فروردين 1393-19:56

                        مهندس کولائیان برای اثبات نطریه کوچ شالیکاران هندی به مازندران از زبان شناسی، بررسی تاریخ شفاهی، افسانه ها و اسطوره های بومی و ملی، زیست شناختی(بررسی گاوهای بومی مازندران با گاو پون ور هندی) و... یاری گرفته اند که مخالفت و موافقت فراوانی در میان مخاطبان مازندرانی برانگیخته است به گمانم با بررسی و توالی یابی DNA میتوکندری تخمک زنان و نیز کروموزوم Y مردان مازندرانی و مقایسه یافته ها با ژنوم مردم شمال هند به ویژه در استان اتارپرداش می توان نطریه یاد شده را در بوته دانش راستگوی تحریف ناپذیر ژنتیک آزمود البته اگر نیاز به چنین اراده ای احساس شود. با پیشرفت دانش نوبنیاد و جنجالی مهندسی ژنتیک بسیاری از علاقه مندان در سراسر جهان نمونه بزاق یا توده سلول های هسته دار خود را به آزمایشگاه های معتبر می فرستند تا بدانند از کدام 14 خوشه جمعیت بشر هستند ما هم نباید از کاروان دانش و پژوهش عقب بمانیم و می توانیم از این دانش برای هویت یابی قوم خود بهره مند گردیم زیرا ژن ها هرگز دروغ نمی گویند

                        • پنجشنبه 21 فروردين 1393-19:29

                          برای دریافت پاسخ به سوالی که پیش کشیده اید به مقاله ی شباهت نژادی(ژنتیک ) ......با مردم گیلان و مازندران به قلم آقای کولاییان- مازندنومه دوشنبه 1 شهريور 1389 به این آدرس http://www.mazandnume.com/fullcontent/11105/مراجعه نمایید

                          • مهرداد یوسفیپاسخ به این دیدگاه 4 0
                            پنجشنبه 21 فروردين 1393-21:45

                            من این مقاله و مقاله های تکمیلی رو چندین بار در سایت آقای کولائیان و سایت های دیگه خوندم در این مقاله ژنوم میتوکندریایی زنان و کروموزوم Y مردان مازندرانی با دیگر تیره های ایرانی و مردم قفقاز مطابقت داده شده و یافته هایش گویای اونه که مازندرانی ها از سوی پدر کمترین شباهت به ایرانی ها ولی بیشترین شباهت ژنتیکی را به ارمنی ها،گرجی ها و آذری ها دارند ( یادمه یکی از دوستان مشهدی ام در زمان سربازی به من می گفت چهره این آذربایجانی هایی (اردبیلی ها) که با ما در آسایشگاه هستند به شما مازندرانی ها بیشتر شبیه اند تا به ما که آذری اصیل شرق ایران هستیم ) در حالی که پیشنهاد من اینه که توالی یابی کدهای ژنتیکی ژنوم مردانه و زنانه مازندرانی ها با توجه به جهش های روی داده و مقایسه آن با ژنوم مردم استان اتارپرادش هند می تواند راهگشا باشه و به بحث های بی فرجام پایان بده. به دوست مازنی هم باید بگم آقای کولائیان در هیچ جای نظریه خود نگفتند ما از تبار جوگی و گودارها هستیم در نظام کاستی و طبقاتی هندیان جوگی و گودار در پایین ترین مرتبه جای داشتند و هرگز برنج کار نبوده اند و از سوی دیگر کاست ها رانده می شدند و با آن ها آمیزش و تماس نمی داشتند و هنوز می توان این دوری گزینی از آنان را در همین استان خود نیز ببینیم. فراموش نکنیم هند پیش از کوچ آریایی ها به این سرزمین نیز سکونتگاه بومیانی بوده که گویا جوگی ها و گودارها از نوادگان همین بومیان پیشا آریایی هستند حال آنکه شالیکاران از آریایی هایی بودند که به هند کوچیدند و سپس شاخه های از آنان به شمال ایران و در ادامه به قفقاز رفتند و این شباهت ژنتیکی یاد شده مازندرانی ها با قفقازی ها از همین رو ست .جالب اینکه آریایی هایی که به فلات ایران نیز کوچیدند همان رفتار آریایی های کوچنده به هند را با بومیان ایرانی داشتند و آن ها را پست،عقب مانده و نا فرهیخته می شمردند.


                        ©2013 APG.ir