تعداد بازدید: 3828

توصیه به دیگران 1

جمعه 3 مرداد 1393-3:22

اتا غزل، غزه وسه

خون بِنایته اونجه رِ ، جانِ خدا بِرمه بِمو!

غزلی تازه از استاد کیوس گوران که درباره غزه سروده شده است.


 کِلِه پیش نیشتِنی و ، سِک شِمِه ساقِ سَر دَره
سِکِ مار ، مَشتی سَنمبَر ، تِه پَلی ، تِه وَر دَره
 
نون و چنگل خِرِشَم شوکرِ خدا سفره کَش
ته و وِشنایِ میون، این دله، هَند و جَر دَره
 
اَتّه شاب بَیر و بوئرغزه، بَوین تَش چاجِ بِن
نونّ گَل تِکایته وُ، چشمه سفره  مَر دَره
 
وَختی (یابو)ی اوسارّ ماسنه عَمقِلی سام
دون که دِشمندِ  اِماره ، اونجه راسّی شَر دَره
 
توپّ تَش کِندو، تِفِنگِ ماسِنو، چِشّ کوریک
پَرپَتو کِنده سیکونّ، این چَموشّ عَر دَره !
 
اَلبِ سو زَنده تفنگ، قوش دَره چیندِکایِ سَر
مارِ دَس خِشکایده خون ویندی و، چَن تا پَر دَره
 
غزه نیم مِرد و، ونِه اِفتابِ دیم  چَنگلی روش
اَمبا (یابو) فکرِ شِه دلخِشی و شوچَر دَره
 
آ حسین و، جانبرار و، یارَلی، صدتا علی!
تَش به سمتِ من تِنِ دشت و کَسو و کَر دَره
 
هر مِسَلمونی که وینده غزه بَیّه کربلا
ونِه سَرتَن توتراک، کاسه ونِسّه زَر دَره !
 
خون بِنایته اونجه رِ،  جانِ خدا بِرمه بِمو!
دَسّ گردِن دَکِتی دِنبالِ دردِ سَر دَره
 
غزه  تِسّه بَمیرِم! دَس مِه دَوِس و تِک بَدوت
این جهون خراب بَئی، دَسّ دِتا تیب نَر دَره
 
دومبه تِه خرمنِ تَشّ، او نَزِنده اَتّه کس
تا که دین دارنی ، تنِسّه ، مسجد و ممبر دَره
 
اَمبا گیرمه لَلِه رِ، سودّ تِه  سَر دِمبِه شِه پیش
تا که بِگ بَیته جِهونّو، دِم به دِم بِگلَر دَره
 
 
                      ترجمه شعر
 
کنارِ اجاق گرم نشسته اید و فرزند را بر زانو
همسرت - سنمبر - هم در کنار
 
شکرخدا نان و خورشت چغندر هم به سفره
میان تو و گرسنه فاصله هاست
 
قدمی بردار و غزه را ببین که بامش به اتش است
نان به دهان موش و اب چشمه در دهان مار
 
وقتی افسارِ یابو( نتان یاهو!) بدست عمو سام می افتد
بدان که دشمن در انجا در پی شر است
 
توپ را اتش میکند - تفنگ بر دست و چشم بسته
بچه هارا درو میکند ، چموش هوای عر دارد !
 
سفیر گلوله است و قوش بر سرِ جوجه ها
دردست مادر ، خون خشکیده می بینی و مشتی پَر!
 
غزه نیمه جان و صورت افتابش چنگ خورده
ولی (یابو) پیِ دلخوشی و گردش شبانه ( شکار)
 
آی حسین و جانبرار و یارعلی و صدها علی!
اتش را میل به آیش و خرمن ماست!
 
هر مسلمانی که شاهدِ تبدیل غزه به کربلاست
بند بندِ وجودش درد است و کاسه اش به زهر !
 
خون برگرفتش! و خدای عزیزبه گریه افتاد
از دست لُمپنی که در پیِ درد سر هست !
 
برایت بمیرم غزه ! دست و دهانم بسته ست
این خراب اباد جهان هم در یدِ قدرت دو زورگیر است!
 
می دانم کسی ابی به اتش خرمن ات نمیزند
تا که منسوب به دین و مسجد و ممبر هستی...!
 
ولی ( لَله وا ) را برمیدارم و نغمه ترا سر میدهم
تا وقتی جهان در کفِ بیگ است و به تداومِ حضورِ بیگلرها.....!

1393/5/3 مصادف با روز قدس / کشور سوئیس

* این غزل در سایت هارش نیوز منتشر شده که از سوی دوستان ما در آن سایت، برای بازنشر در اختیار ما نیز قرار گرفت.


  • دوشنبه 13 مرداد 1393-19:36

    استاد امیری سوادکوهی عالی بود این بنده خدا که کامنت گذاشت از روی حسادت بود شعر شما در خبر گذاری فارس کار شد

    • کیوس گورانپاسخ به این دیدگاه 4 0
      دوشنبه 6 مرداد 1393-10:33

      مثنوی ناله ام به نقد و نظر رفت و دستِ همه آنانِ عزیزی که خطی آوردند ، بوسه گاه من . در این میان، عزیزِ گرانقدری نیز خرده گرفتند - توصیه فرمودند -که برای کودکانِ ایران هم باید به تکلیفم عمل نمایم ! اگرچه پاسخم به جنابِ ایشان ایضا به یک سرود است ولی تاکیدی داشته باشم که تا بحال ، حق تالیف و تصنیفم از بابت قلمزنی ، خرجِ راه درمانِ بیمارانی شد که ( بیمارخاص)شان میشناسند و آخرین نمونه اش هم به زمان انتشارِ آخرین اثرم بود و تقدیمِ همه حقوقِ بسروده ام به (ماهک) .
      و اینک با شمای عزیز که نامی از خود بر نوشته ات مگذاشتی :
      ای رفیقِ نازنین بی نامِ من
      ای زمهرِ تو لبالب جامِ من
      از من آوازِ فراوان بوده است
      بهرِ فرزندانِ ایران بوده است !
      زین پریشان طفلکانِ بی گناه
      بی پروبال و یتیم و بی پناه
      آنکه چشمش بر دَرِ دیدارهاست
      خود به خیلِ ناخوش و بیمارهاست
      شد دریغ اش داروی درمانِ او
      بی خبر ماندند از حرمانِ او...!
      باره باره خون گریستم با سرود
      عشقشان با من شدی در تار و پود
      شاهدِ من ، (ماهک) است در شهرتان
      تا ثریا نغمه ام شد بهرتان..!
      خرجِ راه عشق کردم مزدِ کار
      مرهمی بنهاده ام بر داغِ یار
      ( بچه ) ها را از کجا و ناکجا
      میشود آریم زهر قومی بجا !
      گر ز ( غزه ) گفتم و جیحونِ او
      کو لبالب گشته هم از خونِ او
      نی بدان معناست کاینجا ایمن است !
      آنهمه طفلی که از خونِ من است !
      لیک اینگه ، گاه فریادی جداست
      حکمِ اینگه نیز از سوی خداست
      کای مسلمانان ، کجا شد دادتان ؟
      غزه در خون است کو فریادتان ؟
      گر مسلمان ی به قومی شد اسیر
      بر شمایانِ جوان و لَنگِ پیر
      واجبَستی دست و دل با او شود
      وجهه ی همت بسوی او شود....!
      ---------
      اهلِ فریادم - ز دین آموختم
      من ز دینِ خود ، همین آموختم
      تن به غربت اینک ام گر شد ، چه باک
      سینه باقیست و ، توانم زد چاک .......!
      استکهلم - کیوس

      • يکشنبه 5 مرداد 1393-12:24

        لطفا ترجمه اشعار راقرار دهید متشکرم

        • شنبه 4 مرداد 1393-14:38

          فلسطینم نمادم پایداریست/تمام شهرتم در استواریست



          فلسطینم نمادم خون وسنگ است/سکوت دوستان بدتر ز جنگ است



          کسی سرهای طفلان را ندیده؟/کسی غزه . بمب باران را ندیده؟



          اگر کربو بلا خواهی ببینی/اگر رنجو بلا خواهی ببینی



          به سوی غزه راهی شو شبانه/خودت بینی هزاران جسم پاره



          خدا. وحشی صفتها هار هستند/فلسطین را به توپو تانک بستند




          کجایید؟ ما بشر هستیم عالم/گرفتند خاکو جان ما باهم



          چرا تنها ترین در این جهانیم؟/فقط درخاک وخون باید بمانیم؟



          کسی اصلا صدایش در نیامد/حقوق بشری حتی نیامد



          گمانم لرزه می آید به غزه/صدای ناله می آید ز غزه



          صدای توپو خمپاره فراوان/میان غزه می آید شتابان



          ز یک سو. زجه طفلی رسد گوش/بره گهواره مادر رفته از هوش



          از آن سو خنده ظالم به طفلان/میان شعله آتش دهند جان



          خداوندا ترحم بر یتیمان/به خاک و خون نشستیم دربیابان




          خدایا قدس ما آزاد گردان/دل ما بی پناهان شاد گردان



          شاعر:مجید امیری سوادکوهی

          • يکشنبه 5 مرداد 1393-8:54

            آقای امیری که نمیدانم که هستی . تو را به خدا این کامنت خود را حذف کن . مسخره ترین شعر موجود است آبروی مازندران را بردی . آقای صادقی این شعر نه قافیه درست دارد و نه وزن و ضعف تالیف دارد بابا مردم ایران این شعر را می بینند می فهمند . چرا باید در کنار شعر استاد گوران یک همچین گردن آویز آبرو بری را درج کنید . ابتدایی ترین اصل ادبی و شعر در این مثلا مثنوی رعایت نشده است . آقای امیری برو در انجمن های ادبی شهر خود تمرین کن فرا بگیر . عیب نیست ولی این خیلی مایه آبرو ریزی است

          • حسين اسلامي سارويپاسخ به این دیدگاه 8 1
            شنبه 4 مرداد 1393-9:27

            آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
            هرکجا هست خدایا بسلامت دارش.
            خان عمویِ عزیز، تِه مِهربون دلِ دور، تِه نازنین تن بی بِلا، مازرون بی تِه بِرمه گَلی هَسِه.اَمِه ساینه تِه هستی، تِه ذلیخا رِ خِدا خارِ تن هادِه.

            • جمعه 3 مرداد 1393-16:59

              بچه های همه عالم بالای سر ما، برای بچه های وطن هم شعر بگین

              • سوادکوهیپاسخ به این دیدگاه 7 0
                جمعه 3 مرداد 1393-14:42

                ته صدا و نفس دور بگردم....


                ©2013 APG.ir