تعداد بازدید: 3493

توصیه به دیگران 1

يکشنبه 4 دی 1384-0:0

تار او بازى كند با پود ما ...

يادمان استاد لطف الله مجد(8دي)-عبدالحميد اشراق.


متجاوز از 50 سال قبل، در سال 1331 براى گرفتن مصاحبه و مقاله و چاپ آن‏ها در مجله موزيك ايران، تماس‏هاى مكررى باموسيقى‏دانان برجسته داشتم. در اين ميان بارها با لطف‏الله مجد (1296 - 1357) ديدار و گفت و گو كردم.

لطف‏الله مجد؛ حقيقتاً نمى‏توانم خصوصيات بى‏مثال اخلاقى و برخوردهاى دلنشين و صميمى او را بازگو كنم. من او را مظهرصفات ارزنده اخلاقى مى‏دانم. او كم حرف، رئوف، خوش‏رو، بى‏ادعا و متواضع بود. درباره هر كس كه صحبت مى‏كرد او را تحسين وتمجيد مى‏نمود اما درباره خود هيچ نمى‏گفت تا جايى كه حتى راضى نشد عكسش را همچون استادان ديگر تار چون: مرتضى نى داود وعلى‏اكبر شهنازى روى جلد مجله چاپ كنيم. مى‏گفت: «من حرفى براى گفتن ندارم. گفته‏هايم در مضراب‏ها و نواختنم نهفته‏اند؛ فقطمى‏گويم كه استادى نداشتم، از كسى تقليد نكردم و تمرين‏هايم در خفا و دور از چشم ديگران بوده بدون آنكه بدانم اين تمرين‏ها صحيح‏است يا نه. حرف‏هايم در مضراب‏هايم گفته مى‏شود و گفتنى‏هايم در روش نواختنم آشكار.»

سبك‏نوازندگى لطف‏الله مجد از ديگران جداست؛ او نه از سبك و سياق خانواده فراهانى پيروى كرد و نه از مكتب على‏اكبر خان وميرزا حسينقلى‏خان و درويش خان پيروى و اقتباس كرد و شايد به اين علت بود كه وى هرگز استادى نداشته است.

مجد از دوران كودكى علاقه فراوانى به نواختن تار داشت. در دوران كودكى ساعت‏ها در انبارمنزلشان (در سارى) خود را با تار شكسته‏اى مشغول مى‏كرد و آن را مى‏نواخت. تا جايى كه اين‏علاقه موجب شد در سنين بالاتر از درس و مدرسه عقب بماند و همين امر موجب شد كه‏پدرش وى را از نواختن تار منع كند. اما لطف‏الله عاشق اين ساز بود. با گريه و التماس پدر راراضى مى‏كند و دو شرط او را مى‏پذيرد كه هم درس‏ها را خوب بخواند و عقب‏ماندگى را جبران‏كند و هم براى فراگيرى تار نزد هيچ استادى نرود و به اين جهت است كه لطف‏الله مجد تنهااستادى است كه استادى نداشته و نواختن تار را خود فرا گرفته است.

او در سن دوازده سالگى از خلوت گاه خود خارج مى‏شود در حالى كه تار را خوب مى‏نوازدو چندى نمى‏گذرد كه يكى از نوازندگان بنام و پرآوازه ايران مى‏گردد.

درباره سبك نوازندگى مجد بسيار نوشته‏اند؛ همگى او را نوازنده‏اى مبتكر و صاحب سبك‏مى‏دانند. در مورد قدرت نوازندگى و سبك ويژه او بايد پس از شنيدن آثار او و مقايسه آن‏ها باآثار ديگر نوازندگان داورى كرد. رگبارها در چهار مضراب‏ها و مضراب‏هاى راست و چپ و نرمى‏صداى ساز زمانى كه دست راست را ميان دو كاسه تار مى‏آورد و با دو سيم سفيد و زرد بازى‏مى‏كند كم‏نظير و منحصر به فرد است.

به اراده لطف‏اللّه خان شادى و غم را مى‏توان در صداى تارش حس كرد. او معتقد بودمضراب را بايد با سه انگشت شست، سبابه و انگشت وسط گرفت زيرا گرفتن مضراب فقط با دوانگشت سبابه و شست، مضراب‏هاى چپ را ضعيف مى‏كند.

لطف‏الله‏خان برخلاف اكثر نوازندگان تار از انگشت كوچك بيشتر استفاده مى‏كرد و اين خود امتيازى در نواختن او بود. تعدادى از نوازندگان تار پس از مرگ او از سبك وى پيروى كردند وروش نوازندگى او را ادامه دادند.

لطف‏الله مجد از آغاز تأسيس انجمن موسيقى ملى نوازنده اركستر بود و در حدود سال‏1330 وارد اداره راديو شد و بعد از نسل قديم نوازندگان تار چون: على‏اكبر شهنازى، مرتضى‏نى‏داود و... نوازنده محبوبى در ميان نسل جديد به شمار مى‏آمد.

لطف‏الله مجد اگر چه در هيچ مجلسى ساز ننواخت و شاگردى را تربيت نكرد اما در اكثربرنامه‏هاى راديويى شركت داشت و بيشتر با استاد بنان كار مى‏كرد. او آثار بسيارى دارد كه دو اثراو بسيار معروف است؛ يكى در دستگاه سه گاه به نام «سوز هجران» با شعر ابوالحسن ورزى كه‏بنان آن را خواند و ديگرى تصنيفى در دستگاه همايون به نام «اميد دل» كه با شعر مؤيد ثابتى‏همراه بود.

لطف‏الله مجد شغل ثابتى نداشت. او به تناوب در راه آهن، وزارت دارايى و وزارت اقتصادكار مى‏كرد. وى دوستدار خانواده بود و داراى دو پسر و يك دختر بود.

مجد از بيمارى قلبى رنج مى‏برد، و چون زبان فرانسه را مى‏دانست تصميم داشت براى‏معالجه به فرانسه برود اما امكانات مالى به او اين اجازه را نمى‏داد تا اينكه «على عبدو» رئيس‏باشگاه پرسپوليس هزينه معالجه او را تقبل كرد. و به اين دليل مجد سرودى را براى باشگاه‏پرسپوليس ساخت و در همان زمان سفر مزبور براى معالجه وى انجام پذيرفت.

لطف‏اللّه مجد در اواخر عمر سكته كرد و بر اثر آن يك دست او فلج شد و اين ضايعه بسياراو را مى‏رنجاند تا اينكه در هشتم دي ماه سال 1357، به روايتى در صف بنزين بر اثر سكته قلبى جان سپرد.

***

«نواب صفا» شعرى را در وصف نواختن او سروده است كه نشانه قدردانى و احترام نسبت به‏اين هنرمند نامدار است.

***

گوش كن از مجد و از مضراب مجد

تا كه گردى غرقه درياى وجد

زخمه‏هاى ساز او سوز دلست‏

پنجه او، دست‏آموز دلست‏

تار او بازى كند با پود ما

نالد او از عشق دردآلود ما

زهره در حيرت زبانگ چنگ او

چرخ در رقص آيد از آهنگ او

نغمه‏پردازد اگر در ماهتاب‏

هر نوايش مى‏برد از ماه تاب‏

مجد ما باشد سراپا شوق و شور

چشم بد از دست شيرينش به دور

چار مضرابش چو رگبار بهار

خرمى بخشد به دلهاى نگار

تا سر انگشتش فتد در جنب و جوش‏

گه نوازد نرم و گاهى پرخروش‏

همچو تك مضرابهايش، نيست؛ نيست‏

هيچ تارى همنوازش، نيست؛ نيست‏ (bukharamagazine)



    ©2013 APG.ir