تار او بازى كند با پود ما ...
يادمان استاد لطف الله مجد(8دي)-عبدالحميد اشراق.
متجاوز از 50 سال قبل، در سال 1331 براى گرفتن مصاحبه و مقاله و چاپ آنها در مجله موزيك ايران، تماسهاى مكررى باموسيقىدانان برجسته داشتم. در اين ميان بارها با لطفالله مجد (1296 - 1357) ديدار و گفت و گو كردم.
لطفالله مجد؛ حقيقتاً نمىتوانم خصوصيات بىمثال اخلاقى و برخوردهاى دلنشين و صميمى او را بازگو كنم. من او را مظهرصفات ارزنده اخلاقى مىدانم. او كم حرف، رئوف، خوشرو، بىادعا و متواضع بود. درباره هر كس كه صحبت مىكرد او را تحسين وتمجيد مىنمود اما درباره خود هيچ نمىگفت تا جايى كه حتى راضى نشد عكسش را همچون استادان ديگر تار چون: مرتضى نى داود وعلىاكبر شهنازى روى جلد مجله چاپ كنيم. مىگفت: «من حرفى براى گفتن ندارم. گفتههايم در مضرابها و نواختنم نهفتهاند؛ فقطمىگويم كه استادى نداشتم، از كسى تقليد نكردم و تمرينهايم در خفا و دور از چشم ديگران بوده بدون آنكه بدانم اين تمرينها صحيحاست يا نه. حرفهايم در مضرابهايم گفته مىشود و گفتنىهايم در روش نواختنم آشكار.»
سبكنوازندگى لطفالله مجد از ديگران جداست؛ او نه از سبك و سياق خانواده فراهانى پيروى كرد و نه از مكتب علىاكبر خان وميرزا حسينقلىخان و درويش خان پيروى و اقتباس كرد و شايد به اين علت بود كه وى هرگز استادى نداشته است.
مجد از دوران كودكى علاقه فراوانى به نواختن تار داشت. در دوران كودكى ساعتها در انبارمنزلشان (در سارى) خود را با تار شكستهاى مشغول مىكرد و آن را مىنواخت. تا جايى كه اينعلاقه موجب شد در سنين بالاتر از درس و مدرسه عقب بماند و همين امر موجب شد كهپدرش وى را از نواختن تار منع كند. اما لطفالله عاشق اين ساز بود. با گريه و التماس پدر راراضى مىكند و دو شرط او را مىپذيرد كه هم درسها را خوب بخواند و عقبماندگى را جبرانكند و هم براى فراگيرى تار نزد هيچ استادى نرود و به اين جهت است كه لطفالله مجد تنهااستادى است كه استادى نداشته و نواختن تار را خود فرا گرفته است.
او در سن دوازده سالگى از خلوت گاه خود خارج مىشود در حالى كه تار را خوب مىنوازدو چندى نمىگذرد كه يكى از نوازندگان بنام و پرآوازه ايران مىگردد.
درباره سبك نوازندگى مجد بسيار نوشتهاند؛ همگى او را نوازندهاى مبتكر و صاحب سبكمىدانند. در مورد قدرت نوازندگى و سبك ويژه او بايد پس از شنيدن آثار او و مقايسه آنها باآثار ديگر نوازندگان داورى كرد. رگبارها در چهار مضرابها و مضرابهاى راست و چپ و نرمىصداى ساز زمانى كه دست راست را ميان دو كاسه تار مىآورد و با دو سيم سفيد و زرد بازىمىكند كمنظير و منحصر به فرد است.
به اراده لطفاللّه خان شادى و غم را مىتوان در صداى تارش حس كرد. او معتقد بودمضراب را بايد با سه انگشت شست، سبابه و انگشت وسط گرفت زيرا گرفتن مضراب فقط با دوانگشت سبابه و شست، مضرابهاى چپ را ضعيف مىكند.
لطفاللهخان برخلاف اكثر نوازندگان تار از انگشت كوچك بيشتر استفاده مىكرد و اين خود امتيازى در نواختن او بود. تعدادى از نوازندگان تار پس از مرگ او از سبك وى پيروى كردند وروش نوازندگى او را ادامه دادند.
لطفالله مجد از آغاز تأسيس انجمن موسيقى ملى نوازنده اركستر بود و در حدود سال1330 وارد اداره راديو شد و بعد از نسل قديم نوازندگان تار چون: علىاكبر شهنازى، مرتضىنىداود و... نوازنده محبوبى در ميان نسل جديد به شمار مىآمد.
لطفالله مجد اگر چه در هيچ مجلسى ساز ننواخت و شاگردى را تربيت نكرد اما در اكثربرنامههاى راديويى شركت داشت و بيشتر با استاد بنان كار مىكرد. او آثار بسيارى دارد كه دو اثراو بسيار معروف است؛ يكى در دستگاه سه گاه به نام «سوز هجران» با شعر ابوالحسن ورزى كهبنان آن را خواند و ديگرى تصنيفى در دستگاه همايون به نام «اميد دل» كه با شعر مؤيد ثابتىهمراه بود.
لطفالله مجد شغل ثابتى نداشت. او به تناوب در راه آهن، وزارت دارايى و وزارت اقتصادكار مىكرد. وى دوستدار خانواده بود و داراى دو پسر و يك دختر بود.
مجد از بيمارى قلبى رنج مىبرد، و چون زبان فرانسه را مىدانست تصميم داشت براىمعالجه به فرانسه برود اما امكانات مالى به او اين اجازه را نمىداد تا اينكه «على عبدو» رئيسباشگاه پرسپوليس هزينه معالجه او را تقبل كرد. و به اين دليل مجد سرودى را براى باشگاهپرسپوليس ساخت و در همان زمان سفر مزبور براى معالجه وى انجام پذيرفت.
لطفاللّه مجد در اواخر عمر سكته كرد و بر اثر آن يك دست او فلج شد و اين ضايعه بسياراو را مىرنجاند تا اينكه در هشتم دي ماه سال 1357، به روايتى در صف بنزين بر اثر سكته قلبى جان سپرد.
«نواب صفا» شعرى را در وصف نواختن او سروده است كه نشانه قدردانى و احترام نسبت بهاين هنرمند نامدار است.
گوش كن از مجد و از مضراب مجد
تا كه گردى غرقه درياى وجد
زخمههاى ساز او سوز دلست
پنجه او، دستآموز دلست
تار او بازى كند با پود ما
نالد او از عشق دردآلود ما
زهره در حيرت زبانگ چنگ او
چرخ در رقص آيد از آهنگ او
نغمهپردازد اگر در ماهتاب
هر نوايش مىبرد از ماه تاب
مجد ما باشد سراپا شوق و شور
چشم بد از دست شيرينش به دور
چار مضرابش چو رگبار بهار
خرمى بخشد به دلهاى نگار
تا سر انگشتش فتد در جنب و جوش
گه نوازد نرم و گاهى پرخروش
همچو تك مضرابهايش، نيست؛ نيست
هيچ تارى همنوازش، نيست؛ نيست (bukharamagazine)