تعداد بازدید: 2465

توصیه به دیگران 1

سه شنبه 4 بهمن 1384-0:0

حكم عشق

يادداشتي از:جواد طوسى درباره فيلم جايي در دوردست،ساخته خسرو معصومي،کارگردان مازندراني.


طى اين ۲۷ سال اخير، چند فيلمساز مستعد و خوش فكر (باسابقه فعاليت در عرصه فيلم كوتاه تجربى) جذب سينماى حرفه اى شدند كه همگى در يك مورد وجه مشترك داشته اند: نگاه فرهنگى به اين رسانه و پرهيز از ابتذال. كيانوش عيارى، محمدعلى سجادى(کارگردان آملي)، ناصر غلامرضايى و خسرو معصومى(کارگردان بهشهري) پيشقراولان صادق اين طيف هستند كه متاسفانه هيچ كدام در اندازه هاى واقعى خود مطرح نشده اند.

 بعضى از آنها مانند كيانوش عيارى و محمدعلى سجادى و خسرو معصومى سعى كرده اند در دل شرايط پيچيده و متناقض و بى ثبات سينماى حرفه  اى، قاعده بازى را كم و بيش رعايت كنند و بعضاً به اين خودباورى و واقع بينى رسيده اند كه صرفاً نمى توان براى دل خود فيلم ساخت و نگاه مستقل و تجربيات شخصى فاصله گرفته از مخاطب شناسى متغير اين زمانه، جواب نمى دهد و حتى ممكن است منجر به حذفى بى رحمانه شود كه نمونه عيانش را در مورد ناصر غلامرضايى عزيز شاهد بوده ايم.
زودتر از اين دلم مى  خواست كه به بهانه اى بتوانم مطلبى درباره خسرو معصومى و آثارش بنويسم ولى متاسفانه در زمان اكران عمومى فيلم هاى دوران سربى و رسم عاشق كشى اين امكان فراهم نشد و در مورد فرزند حرام زاده اش (پر پرواز) نيز خودش جلوتر دست هايش را بالا برده و اعلام كرده كه اين فيلم را براى رفع كتى ساخته است.

 اكنون به مناسبت نمايش آخرين فيلمش (جايى در دوردست) در بخش مسابقه داخلى و بين الملل جشنواره فيلم فجر مى خواهم به او اداى دين كوچكى كنم. اگر براى فيلم هاى دوران سربى، رسم عاشق كشى و جايى در دوردست از جهت حس و نگاه تجربى، وابستگى آدم  ها به يك محيط بومى و اقليمى و اهميت به فضا و جغرافياى محيط فصل مشتركى قائل باشيم، مى بينيم كه خسرو معصومى هر چه جلوتر مى آيد از آن سينماى تجربى صرف فاصله مى گيرد و به سينمايى كه در آن قصه و روايت نقش مهم و تعيين كننده دارد، متمايل مى شود.

 اين تغييرپذيرى تدريجى و حساب شده مى تواند با نقاط مثبت و آسيب پذير توام باشد. از يك سو ملزم (يا متقاعد) شدن معصومى به تبعيت از اصول و قواعد سينماى روايتى كلاسيك و رعايت شخصيت پردازى و تيپ سازى اين نوع سينما مى تواند در مخاطب شناسى اين دوران و ارتباط گسترده و بى واسطه با تماشاگر كاملاً موثر باشد و جذابيت فيلمش را هر چه بيشتر تضمين كند. اما از سوى ديگر، با چند عامل ضربه زننده در اين طى طريق روبه رو مى شويم:

۱- رابطه ميان جمال و نيالا و ديالوگ هاى ميان آن دو با موقعيت و جايگاه طبقاتى آنها همخوانى لازم را ندارد و رنگ و بوى شهرى پيدا مى كند. ۲- تصوير نيمچه پدرخوانده اى كه از گِت آقا اشرفى ارائه شده، نمى تواند به خوبى با يك قاچاقچى چوب در منطقه كجور مازندران مچ شود. در نقطه مقابل، معصومى مى توانست با شخصيت سمپاتيك آن معلم (مسعود رايگان) كه مرا ياد زندانى تبعيدى فيلم «مسيح هرگز به ابولى نيامد» فرانچسكو رزى انداخت، بيشتر كار كند. هرچند كه پايان بندى فيلم «رسم عاشق كشى» از نظر خلاقيت در اجرا چيز ديگرى بود، ولى پايان «جايى در دوردست» نيز زيبا و به يادماندنى است. نگاه بغض آلود و زلال و عاشقانه معلم از پشت پنجره كلاس به دور شدن جمال و نيالا در مسير پوشيده از برف، آنقدر تاثيرگذار هست كه ذهنمان را از پايان «خانه دوست كجاست؟» و «زير درختان زيتون» دور كند.(sharghnewspaper)



    ©2013 APG.ir